۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

در ایران چه می‌گذرد؟ - مقالهٔ دوم

در ایران چه می‌گذرد؟ - مقالهٔ دوم


محمدرضا نیکفر



توضیح رخدادهای امروزین ایران با «تقلب انتخاباتی» و کودتا، ممکن است با غفلت از جریان‌های اجتماعی‌ای همراه باشد که بنیاد رخدادها را می‌سازند. این مقاله کوششی است برای جلب توجه به جریان‌های ژرفِ اجتماعی.


نسخه پی دی اف این مقاله را در اینجا بخوانید.


خلاصهٔ وضعیت

بالایی‌ها هنوز می‌توانند، پایینی‌ها هنوز به نخواستن کامل نرسیده‌اند و روحیهٔ تقابل‌جویی و فداکاری‌شان تا حد اعتصاب عمومی هم نرسیده‌است. پس ما هنوز به مرحلهٔ اعتلای انقلابی نرسیده‌ایم. در فرمولِ مشهور لنین در مورد اعتلای انقلابی، بالایی‌ها به عنوان یک کل و پایینی‌ها نیز به عنوان یک کل در نظر گرفته شده‌اند. در آن، با نظر به وضعیت مشخصی که در ایران امروز پیش رو داریم، بایستی این تصحیح را وارد کنیم که شکاف‌ها و تباین‌های موجود در هر یک از این دو را ببینیم. قضیه از این قرار است: بخشِ اصلی بالایی‌ها هنوز می‌توانند وضعیتِ کنونی را ادامه دهند. بخش کوچکی از آنان ناراضی هستند و زیر فشارِ مؤتلفانِ خودشان برای خروج از صحنه قرار دارند. بخشی از پایینی‌ها نمی‌خواهند، ولی بخشی از آنان هنوز می‌خواهند یا آنکه بدیل دیگری برایشان جذاب نشده است؛ بخشی هم سرگردان هستند. از آن بخش که نمی‌خواهند، تنها بخشَکی جسارت رویارویی را دارند، اینان اما آن گروهی از جامعه نیستند که خیزششان یک کنش و واکنش زنجیره‌ای ایجاد کند و نظم عادی امور را چنان به هم زند که بحران عمیق‌تر و عمیق‌تر شود و جامعه به سوی انفجار نهایی پیش رود. پس غلو نکنیم. با چشمان باز بنگریم که چه خبر است.


دوری ناگزیر حکومت اسلامی از خیرالامورمسئلهٔ اصلیِ روز، امید ناامیدشدهٔ طبقهٔ متوسط ایران برای داشتن جای پایی در سیستم است. مشکل، مشکل سیستم است که خیر خود را برنمی‌تابد. آن را از دید ارسطو برمی‌رسیم. این فیلسوف رونده، در سیاست تعادل‌جوست، عدالت را در تعادل می‌بیند و معتقد است که خیرالامور اوسطها: «بهترین هر چیز در میانه یا میانگین آن است» (سیاست، کتاب چهارم، ۱۲۹۵b) او بر این پایه برنهاده‌است که بهترین حکومت، حکومت طبقهٔ متوسط است، طبقه‌ای که به پندار او «به اندازه مال می‌دوزد» و چون چنین است «گوش به فرمان خرد دارد» (همانجا). او بر همین پایه (در کتاب پنجم سیاست) نظر خود را درباب انقلاب، گونه‌های مختلف آن و علت‌های آن بیان می‌کند. خلاصهٔ نظر او این است که آشوب درمی‌گیرد، آنگاه که سامان سیاسی از خط تعادل دور شود و وضع، بر این قرار، نابسامان گردد.

نظر ارسطو را متناسب با نیازمان بازخوانی می‌کنیم: در هر سامانهٔ سیاسی وضعی وجود دارد که بیشترین تعداد مردم و متوسط بهینه‌ای از گرایش‌ها و منفعت‌های مختلف در آن سامانه مجتمع شوند. این وضع، خیرالامور است و دوری از آن بحران‌زا است. خیرالامور با خیر گروه‌های حاکم یکی نیست. ممکن است منافع درازمدت آنها را تأمین کند یا نکند. گاه پیش می‌آید که بگویند منفعتِ درازمدتِ فلان رژیم در این است که نظر بهمان گروه منتقد خود را بپذیرد. معلوم نیست که چنین سخنی چه حدی از صدق داشته باشد، زیرا این جمله باری ارزشی دارد که گویا از دیدی خنثا و از منظری خارج از ماجرا برگفته می‌شود. یک معنای آن می‌تواند این باشد که رژیم پایدار می‌ماند اگر خود را تغییر دهد. رژیم اما نمی‌خواهد خود را تغییر دهد و منفعت خود را به عنوان آنچه هم اکنون هست، در این می‌بیند که آنچه هست بماند و خطوط هویت برقرار خود را تقویت کند.

خیرالامور را به عنوان یک وضعیت آرمانی در نظر نمی‌گیریم. با دید «خرده‌بورژوایی» ارسطو به موضوع می‌نگریم و برمی‌نهیم که خیرالامور برای یک سامان سیاسی متعارف، در جامعه‌ای با ساختار درآمدیِ پیازی‌شکل، وضعیتی است که طبقهٔ متوسط جذب نظام شود و با انتگره شدن این طبقه، متوسطی از خواسته‌ها خود را در آن پاسخ‌یافته بپندارند. انتگره شدنِ طبقهٔ متوسط، از انرژی‌ای که سیستم باید برای مرزکشی میان خود و پیرامونش و کلا حفظ خود صرف می‌کند، می‌کاهد. جز این اگر باشد، سیستم باید انرژی کلانی را صرف مقابله با نیروی گریز از مرکز کند.

برای جمهوری اسلامی، با انتخابات ریاست جمهوری دورهٔ دهم، فرصتی تاریخی پدید آمد تا در چارچوب موجود گامی به سوی خیرالامور بردارد و با جذب لایه‌هایی از طبقهٔ میانی از شدت نیروی گریز از مرکز بکاهد. در اینجا منظور از «جمهوری اسلامی» آرایشی از نیروهاست، دولتی است در رابطه و ترکیبی خاص با جامعه و جامعه‌ای است در رابطه و ترکیبی خاص با دولت. به این فیگور نظری نیاز داریم، چون رخدادهای ایران امروز را تنها با تقابل دولت و ملت نمی‌توان توضیح داد. مجموعه‌ای از درهم‌روی‌ها، انطباق‌ها، همسویی‌ها و همدستی‌ها وجود دارد که نادیدن آنها به معنای نادیدن بخش اساسی جامعه و سیاست در ایران امروز است. حکومت، عنصر مهمی در پیکربندی (constellation) جمهوری اسلامی است، اما تمام مقدرات آن را تعیین نمی‌کند. حکومت در اینجا عبارت است از همهٔ آن کانون‌هایی از قدرت که در مورد زندان کردن، کشتن، توزیع بودجه، گزینش کادرها و چند و چون و سمت فشار ایدئولوژیک و روانی بر جامعه تصمیم‌گیرنده هستند. محمد خاتمی، رئیس جمهور مملکت بود، اما بارها اعتراف کرد که در مرکز قدرت قرار نداشته‌است. مجموعهٔ وسیعی از قراین و شواهد حاکی از آن است که اعتراف او در این مورد صادقانه بوده‌است. اما او آدم نظام بوده و هنوز هست. در آن پیکربندی‌ای که جمهوری اسلامی نام دارد، نقشی ایفا می‌کرده و هنوز می‌کند. خامنه‌ای، در نماز جمعهٔ ۲۹ خرداد (۱۳۸۸) از هر چهار کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری به عنوان مردان نظام نام برد. میرحسین موسوی و مهدی کروبی هر دو از عناصر پیکربندی جمهوری اسلامی هستند، اما عناصر حکومت نیستند.

پس می‌توانیم میان خیرالامور جمهوری اسلامی و خیرالامور کانون‌های قدرت حکومتی فرق بگذاریم. جمهوری اسلامی در روز ۲۲ خرداد (۱۳۸۸) از خیر خود دور شد و عده‌ای بر این باور هستند که نیرویی کودتا کرد و با تقلب در آرا مانع بهگشت امور شد. می‌توان ماجرا را تحلیل کرد، بدون استفاده از مقولاتی چون کودتا و تقلب. نظر رایج بر این است که حکومت با تغییر مخالفت کرد. ولی بهتر آن است که بگوییم: پیکربندی جمهوری اسلامی «تغییر» را برنتابید. اگر چنین باشد، برای تغییر بایستی از جمهوری اسلامی گذر کرد، نه اینکه فقط پنداشت چیزی را می‌توان به گروه‌های حاکم تحمیل کرد.

آنچه برای رژیم مهم است، اصل نظام است. برای نیروی مخالف جدی آن نیز بایستی همان چیزی مهم باشد که برای کانون قدرت مهم است. اصل نظام عبارت است از ولی فقیه و همهٔ ارگان‌هایی که سرراستانه به وی وابسته‌اند. اصل نظام آنی است که نظام در هنگامه‌های بحرانی به آن تقلیل می‌یابد. اصل نظام، حکومت اسلامی است، حکومت مقدسی که اقتدار آن برپایهٔ آمیزه‌ای از دین، زور و پول است.
نظام برپایهٔ اصالت خود از خیرالامور خویش دور می‌شود.


موقعیت طبقهٔ متوسط

در روز ۴ تیر (۱۳۸۸)، در سایت «کلمه» وابسته به میرحسین موسوی، که چهرهٔ اصلی جنبش کنونی است، خبری منتشر شد دربارهٔ دیدار او با گروهی از جامعه‌شناسان. بنابر این گزارش، بخشی از گفته‌های موسوی در این دیدار به وضعیت طبقهٔ متوسط اختصاص داشته‌است. گزارش کوتاه است و مشخص نمی‌کند که چرا سخن به وضعیت این طبقه کشیده شده‌است. بعید نیست که کسی یا کسانی تذکر داده باشند که حامل اصلی جنبش اعتراضی کنونی، طبقهٔ متوسط است. باری، موسوی، آن‌گونه که سایت «کلمه» گزارش کرده، گفته‌است: «در شرایط فعلی یک خودآگاهی در بین قشر میانی ایجاد شده‌است که اگر هدف داشته باشد انرژی مثبتی است که برای ساختن آینده کشور بسیار مفید خواهد بود و اگر سرخورده شود مشکل ساز می‌شود.» در ادامهٔ گزارشِ «کلمه» آمده‌است: «موسوی معتقد است که نیازهای قشر متوسط با نیازهای ملی جامعه عجین شده‌است که اگر پاسخ مثبت دریافت کند خوب است اما اگر پاسخ مثبت دریافت نکند سرخوردگی بزرگی در جامعه پدید می‌آید.» موسوی همچنین گفته‌است: «دولت برای این قشر در شرایط فعلی برنامه‌ای ندارد و امیدی به آن نیست.»

در این سخنان، مسئلهٔ بروز کرده در جامعهٔ ایران در وضعیت فعلی نسبتاً خوب بیان شده‌است. بخش‌های بزرگی از طبقهٔ متوسط امید بسته بودند که بتوانند بلندگویی در نظام داشته باشند. شروع به پشتیبانی پرشوری از موسوی و نیز کروبی کردند و آنان نیز به هر دلیل این پشتیبانی را پذیرفتند و به شکل‌هایی اعلام کردند که در صورت پیروزی، پاسخ قدرشناسانه‌ای به آن پشتیبانی خواهند داد.

طبقهٔ متوسط در ایران جایگاه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مهمی دارد. جامعهٔ مدنی در ایران اساسا بر بستری رشد می‌کند که طبقهٔ متوسط می‌گستراند. حرکت‌های اعتراضی زنان، دانشجویان و جوانان و روشنفکران از این طبقه برمی‌آیند. طبقهٔ متوسط جدید در ایران آماده‌ترین طبقه برای پذیرش فرهنگ باز سکولار است. این طبقه بیشترین دسترسی را به رسانه‌ها دارد، از قابلیت و امکان‌های غیرقابل‌مقایسه‌ای برای الگوسازی رفتاری و گفتاری برخوردار است و فرهنگی که می‌سازد، رقیب اصلی فرهنگی است که رژیم به جامعه تحمیل می‌کند. بیشترین تحقیر فرهنگی از طرف حاکمیت اسلامی، از ابتدای شکل‌گیریش متوجه طبقهٔ متوسط جدید بوده‌است. در مقابل، بیشترین خرابکاری در بنای فرهنگی اسلامی رژیم را هم این طبقه کرده‌است.

رژیم به طبقهٔ متوسط حساسیت ویژه‌ای دارد. قدیمی‌های رژیم در درون خانه‌های خود نیز می‌بینند که چگونه فرهنگ دنیویِ این طبقه، نسل جوان را جذب می‌کند. تدبیر که بخواهند نشان دهند این طبقه را تحمل می‌کنند و به آن رشوه می‌دهند، اما پوپولیسم فاشیستی‌ای که در رژیم سیاست‌گزار است، مدام با این طبقه درگیری ایجاد می‌کند. حمله به استکبار و غرب، حمله به «سرمایه‌داری»، حمله به تجمل‌طلبی و مصرف‌گرایی، حمله به فساد و بی‌اخلاقی، برانگیختن حاشیه برای دفاع از مرکز قدرت، همه به صورت فشار بر طبقهٔ متوسط جدید درمی‌آیند.

رابطهٔ طبقهٔ متوسط با رژیم به صورت ستیز مطلق نیست. همپوشی‌ای (overlap) که میان دولت و جامعه وجود دارد و به صورت همدستی و همسویی بروز می‌کند، در سطح طبقهٔ متوسط نیز بروز می‌کند. بسیاری از کارگزاران و مهندسان از دل این طبقه برمی‌خیزند و بدون خدمت آنان کار رژیم پیش نمی‌رود. سازش‌ها و رشوه‌پذیری‌ها در میان این طبقه ضامن بقای رژیم بوده‌اند. چیزی که نبایستی از آن غافل شد، رخنهٔ ایدئولوژیک رژیم در میان این طبقه‌است. هستهٔ مرکزی ایدئولوژی رژیم، اراده به قدرت است. خدای این ایدئولوژی با قدرت و قهرش مشخص می‌شود. کل آموزه بر اساس فرمان، قهر و مکر است. اراده به قدرت جاذبهٔ ناسیونالیستی ایجاد می‌کند، آنگاه که به صورت تکنیک، قدرت‌طلبی اقتصادی و ژئوپولیتیک بروز می‌کند. یک نمود بازر اراده به قدرت، اراده به دستیابی به فناوری اتمی است. با این خواست از سر ناآگاهی و مهمتر از آن به دلیل همسنخی ایدئولوژیک همدلی وجود دارد، از جمله به نحو چشمگیری در میان طبقهٔ متوسط. فناوران و مبلغان فناوری از دل این طبقه برمی‌خیزند و در میان اینان تا کنون هیچ صدای انتقادی جدی‌ای برنخاسته‌است. در دوران تبلیغات انتخاباتی «اتم» به مسئله تبدیل نشد و تنها در این حد که مذاکرات با غرب بهتر است چگونه پیش برده شود، به آن اشاره شد. تبدیل نشدن آن به مسئله، بیشتر از آنکه به ممنوعیت مطلق بحث در بارهٔ آن برگردد، ناشی از رخنهٔ ایدئولوژی اتمی در میان مردم است. این نشانهٔ یک فضاحت و ننگ‌ بزرگ است که حتّا اپوزیسیون سکولار چپ در خارج از کشور به این موضوع نمی‌پردازد و تنها در حد انتقاد از تنش‌زایی رژیم در سیاست خارجی به آن اعتنا می‌کند.

اما مشکل طبقهٔ متوسط، تنها این نیست که از ایدئولوژی رژیم نگسسته‌است. این طبقه به تنهایی توان پیشبرد یک اعتصاب همگانی را ندارد. اعتصاب همگانی به مثابه مظهر همگانی شدن نبرد، مبتنی بر یک جبههٔ طبقاتی است. رکن اصلی این جبهه، طبقهٔ کارگر است. فقط طبقهٔ کارگر می‌تواند "داغ لعنت‌خورده‌هاًی جامعه را بسیج کند و مانع از آن شود که بخش قابل ملاحظه‌ای از آنان زیر پرچم فاشیسم دینی روند. همچنان که انقلاب بهمن نشان داد، تنها آن هنگام که کارگران در کانون اعتصاب همگانی قرار گیرند، این احساس همگانی در جامعه پدید می‌آید که کسی با اعتصاب چیزی از دست نمی‌دهد. این احساس، خاص طبقهٔ کارگر است و این طبقه‌است که می‌تواند آن را در جامعه بدمد.

در جنبش اخیر، فقط بخشی از جوانان شهرهای بزرگ بودند که با این احساس به جنگ پلیس رفتند که چیزی را در این نبرد از دست نمی‌دهند. این شور، برای تکان دادن کل جامعه کافی نبود.
ضعف بزرگ جنبش اخیر این بود که با خواست‌های صنفی و اقتصادی همراه نشد. بیشتر به یک رگبار بهاری می‌مانست تا توفانی برهم‌زننده. اکثر کارگران و تهی‌دستان به آن به عنوان جنبش خودشان ننگریستند و اگر در آن شرکتی هم کردند، جمعی بودند حل شده در جمعیتی.

جنبش پیروز نشد، اما رهایی‌بخش بود. تا حد امیدوارکننده‌ای باعث تزکیهٔ اخلاقی جامعه شد، خودآگاهی تازه‌ای را ایجاد کرد، در عرض چند روز استعداد لغزیدن از اصلاح‌طلبی به سنت انقلابی را به نمایش گذاشت و از این راه نشان داد که اصلاح‌طلبی هنوز توانایی ایستادن بر روی پای خود را ندارد و اگر هم داشته باشد یکی دو گام بیشتر نمی‌تواند پیش رود. جامعه در عرض چند روز چیزهایی آموخت که نمی‌توانست در عرض ده سال یاد بگیرد. جوانانِ بسیاری، از تور ایدئولوژیک رژیم خلاص شدند.


حقیقت رژیم

تور ایدئولوژیک رژیم هنوز بسیار گسترده‌است. برای رهایی توده‌ای کافی نیست که فقط گوشه‌هایی از آن را پاره کنیم. هم اکنون طبقهٔ متوسط، که جنبش کنونی را برانگیخت، ممکن است با وادادنِ رهبران این جنبش، خود از تب و تاب بیفتد، آن هم نه تنها به دلیل ترس و از دست دادنِ روحیه، بلکه همچنین به دلیل آنکه رژیم در تعاملش با رهبران جنبش ممکن است از همسنخی‌های ایدئولوژیک بهره برد و همهنگام به شیوهٔ شناخته‌شدهٔ رشوه‌دهی رو کند. رژیم، آنجایی هم که حقی را به حق‌دار می‌دهد، به صورت لطف عطا می‌فرماید، به صورت رشوه، تا بنده‌پروری کند. رابطه دوسویه‌است. کسی رشوه می‌دهد، کسی رشوه می‌پذیرد.

خودِ این موضوع که رژیم به رژیم تقلب و کودتا فروکاسته می‌شود و از لزوم تشکیل یک «کمیتهٔ حقیقت‌یاب» سخن می‌رود، مشکوک به آن است که از یک همسنخیِ ایدئولوژیک برخاسته باشد. مگر حقیقت رژیم ناروشن است که بایستی برای روشن شدن آن نخست رأ‌ی‌ها را بازشماری کرد؟ ماجرای انتخابات اخیر یک سانحه در حین کار عادی کارخانهٔ نظام نبوده‌است. هیچ اتفاقِ خارقِ عادتی نیست. هیچ چیزی در تحلیل رژیم عوض نمی‌شود، اگر حقیقت این باشد که تقلبی صورت نگرفته و نیز عوض نمی‌گردید، اگر موسوی به عنوان برندهٔ انتخابات اعلام می‌شد. در این صورت، باز داستان خاتمی تکرار می‌شد: کابینه به اتاق پادوهای درجهٔ سه تبدیل می‌شود و رژیم همانی می‌ماند، که بود. دستگاه حتّا اگر به هر دلیل به ریاست جمهوری موسوی تن می‌داد، به تغییر در ترکیب قدرت رضایت نمی‌داد و تا حد دادنِ امتیازهایی جدی به طبقهٔ متوسط پیش نمی‌رفت.

البته خوب بود می‌دانستیم هر کاندیدایی واقعا چقدر رأی آورده‌است. رأی احمدی‌نژاد، به هر حال پایین نیست و نگران‌کننده همین است.
میزان بالای رأی‌های موسوی هم نباید هیجان برانگیزد. او تصور می‌کند که انقلاب اسلامی، که رهبرش خمینی بود، برای مردم آزادی و سعادت به همراه آورد یا در اصل می‌توانست چنین نتیجه‌ای را در پی داشته باشد. او "اصول‌گراًست، به این معنا که می‌خواست و می‌خواهد توهم‌های خرده‌بورژازیِ ایران در مورد انقلاب را احیا کند و بازی را از سر گیرد. به لحاظ حسابگری سیاسی، این موضع - از این نظر که فلان پاسدار و بسیجی را نسبت به رهبری حکومت بدبین می‌کند و در مورد خیانت‌های رأس نظام به آرمان‌های انقلاب به اندیشه وامی‌دارد − بد به نظر نمی‌رسد، اما به خاطر این که می‌خواهد بازی‌ای از اساس باخته را تکرار کند، بسی زیان‌آور است. فایدهٔ موسوی، در صورت پیروز شدنش در این بود که ممکن بود همچون دورهٔ خاتمی گشایش رسانه‌ای ایجاد شود و جامعه فرصت یابد، اندکی نفس بکشد. همین که او آدم محجوبی است، همچون احمدی‌نژاد یکریز یاوه نمی‌گوید و شب و روز چشم و گوش مردم را نمی‌آزارد، برای بهداشتِ روانیِ جامعه خوب بود.

کاری که موسوی یا کروبی نمی‌تواند انجام دهد، تبدیلِ فرعِ نظام به اصل آن است. این مشکل، به شخص اینان برنمی‌گردد. پیشتر گفتیم که اصل نظام آنی است که نظام قاعدتاً در هنگامه‌های بحرانی به آن تقلیل می‌یابد. نظام ولی ممکن است در وضعیتی به فرع خود، که نوعی «جمهوری» است، فروکاسته شود. برای این منظور بایستی در ترکیب رژیم بحرانی اساسی پدید آید، در ترکیب رژیمی که چیستی آن در این است که یک سازهٔ ایدئولوژیک-نظامی-اقتصادی است. اگر انتخابات اخیر با چنین بحرانی همراه بود، می‌شد بدان، و حتّا به موسوی و کروبی، بسی امید بست. ولی چنین بحرانی هنوز در ارکان رژیم پدید نیامده‌است. هنوز

− ایدئولوژی دولتی استوار است و با چالشی جدی از درون جبههٔ دینی مواجه نشده‌است، دستگاه ایدئولوژیک کارکرد عادی خود را دارد،
− نظامیان به سهم خود راضی‌اند، در مجموع یکپارچه‌اند، پیوند استراتژیکشان با ولی فقیه مستحکم است و با مشکل شکاف میان پایین و بالا مواجه نیستند،
− مالداری اسلامی مبتنی بر پول نفت و توزیع بنده‌پرورانهٔ آن عمل می‌کند و به دلیل پر بودن نسبی خزانه با بحرانی جدی مواجه نیست.
جنبش اخیر چیزی را در این وضعیت عوض نکرده‌است. این جنبش با همهٔ ارجمندی‌اش هنوز شاخص یک گسست نیست.


در انتظار گسست

اما گسست چیست؟

لویی آلتوسر، در هنگام بحث دربارهٔ مفهوم ایدئولوژی و دستگاه ایدئولوژیک − که به نظر او در کنار دستگاه سرکوب یکی از دو رکن اصلیِ سازندهٔ دولت است − مثالی می‌زند که پرآوازه شده‌است. در خیابان، مأمور پلیس کسی را صدا می‌زند و فرد مخاطب به سمت او می‌رود و می‌گوید: «بله سرکار!». این «بله سرکار» از درون فرد برمی‌آید، از کل آموزشی که او در خانه و مدرسه و جامعه گرفته‌است. «بله سرکار!» از یک رخنهٔ ایدئولوژیک به درون نهاد آدمی برمی‌آید، و نهاد آدمی را همین رخنه‌های ایدئولوژیک می‌سازند. اسلاوُی ژیژک، در مقاله‌ای که به مناسبت رویدادهای اخیر ایران نوشته (با عنوان «آیا گربه به درون پرتگاه فروخواهد افتاد؟») تصویری را بازمی‌نماید که یادآور مثال آلتوسر است. او که پی‌جوی این پرسش است که آیا هنگامهٔ «گسست» از رژیم فرارسیده، یاد گسست انقلاب۵۷ − ۱۳۵۶ می‌افتد و می‌نویسد: «ریژارد کاپوشینسکی در کتاب «شاهنشاه»، که گزارش کلاسیکی از انقلاب خمینی است، لحظهٔ دقیق این گسست را مشخص می‌کند: بر سر چهارراهی در تهران، تظاهرکننده‌ای که پلیس بر سرش داد کشیده بود که حرکت کند، از تبعیت از مأمور سر باز زد. مأمور، خجالت‌زده شد و پا پس کشید. یکی دوساعت بعد، همه در تهران از قضیه با خبر بودند و هر چند درگیری‌های خیابانی چند هفتهٔ دیگر ادامه یافت، اما همه به نوعی خبر داشتند که بازی به پایان رسیده‌است.»

ژیژک پس از بازنماییِ این تصویر می‌پرسد: «آیا اکنون دارد ماجرای مشابهی رخ می‌دهد؟» این یک پرسش اساسی است، به شرط اینکه ماجرایی را که او از قول کاپوشینسکی نقل می‌کند، با دیدی آلتوسری تفسیر کنیم. یک نافرمانیِ بیرونیِ عریان، معیار نیست؛ معیار، نافرمانی ایدئولوژیک است؛ معیار تبدیل شدن به یک سوژهٔ متفاوت است، رسیدن به یک خودآگاهیِ دیگر است. نشانه‌شناسیِ جنبشِ «سبز» هنوز حاکی از چنین چیزی با کمیت و کیفیتی تعیین‌کننده نیست. هنوز کادرهای این جنبش از درونشان به پلیس ایدئولوژیک لبیک می‌گویند. آنانی هم که پنداری گسسته‌اند، جنبشی با نشانه‌های خود را ندارند.

رویدادهای اخیر، نه گسست قطعی بخش بزرگی از شهروندان، بلکه استعدادهای آن را برای گسست به نمایش گذاشتند. بر معترضان میانسال و کهنسال، حقیقت رژیم کمابیش روشن بود. جوانان نیز اینک تجربهٔ خود را دارند و آن آمادگی را پیدا کرده‌اند که با گذشتهٔ این دوره آشنا شوند. نیرویی آزاد شده که بایستی حفظ و تقویت شود. اما چگونه؟ موسوی در دیدارش با جامعه‌شناسان به درستی بر «جامعهٔ مدنی» به‌عنوانِ ظرف حفظ نیروی منتقد اشاره می‌کند. او می‌گوید: «باید این انرژی در جایی به کار گرفته شود که در این بین نقش تشکل‌های غیر دولتی بسیار مهم است. برای ایجاد امید و استفاده از ظرفیت طبقات میانی و انرژی آزاد شده شبکه‌ای از تشکل‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی باید به وجود آید و مدیریت رانده شده از بدنه دولت در این زمینه نقش بزرگی بازی کند.»

جامعهٔ مدنی یک عرصهٔ عمدهٔ نبرد ایدئولوژیک است. اکنون در برابر اسلام سیاه حکومتی، یک اسلام رنگی شکل گرفته‌است. این ایدئولوژی نیروگیرنده، هم با ایدئولوژی حکومتی خویشاوندی دارد، هم از استعداد دموکراتیک قابل توجهی برای مقابله با آن برخوردار است. این اسلام رنگی، در وضعیتی که روحانیت سنتی و مزدور دولت بی‌اعتبار شده، جامعه دستخوش بحران ارزش‌ها گردیده و ریزش از میان صفوف طرفداران حاکمیت دم‌افزون است، اهمیت ویژه‌ای دارد. به آن باید با دیدی مثبت نگاه کرد و تنها خویشاوندی‌اش را با دین دولتی و گذشتهٔ آن را معیار داوری قرار نداد. این اسلام، فاقد مرکز است و بعید است که در صورت تبلور در حزب یا حزب‌هایی، خصلت کثرت‌گرای خود را از دست بدهد. به این جهت نبایستی آن را یک‌کاسه کرد و از شکاف‌ها و خط‌های درونی آن غافل بود. به‌طور کلی باید گفت این تصور تباه است که می‌توان در ایران بدون بهره‌گیری از ظرفیت‌های دموکراتیک یک اسلام کثرت گرا (اسلامی که اسلام‌هاست و به این نکته اذعان دارد) به یک دموکراسی پایدار دست یافت. با نیروهای دینی یا دارای پیشینهٔ دینی‌اندیشی می‌توان بر روی درکی مبتنی بر شرایط ایران از سکولاریزاسیون، به توافق رسید: جدایی دین و دولت، لغو همهٔ امتیازهای سیاسی و اقتصادی روحانیان، رفع تبعیض در مورد زنان، برابری سیاسی و حقوقی همهٔ شهروندان بی‌توجه به دین و مذهب و جهان‌بینی و سبک زندگی‌شان.

رژیم از راه رشوه‌دهی برای جذب نیروی از دست رفته خواهد کوشید. یأسی که جامعه را فرا می‌گیرد، یاری‌رسان این فسادکاریِ دستگاه است. حد توانایی رژیم برای رشوه‌دهی، تابع مستقیم پولی است که در خزانه دارد. پیش‌بینی می‌کنند که بر مشکل‌های اقتصادی موجود افزوده خواهد شد. تورم بالا می‌رود، بیکاری گسترده‌تر می‌شود، تولید افت می‌کند. وضعیت به گونه‌ای است که هیچ راه حل بهینه‌ای وجود ندارد و بحران به هر حال از جایی سر برمی‌آورد. جامعه اکنون شجاعت بیشتری یافته و رژیم در مقابل، با وجود قدرت‌نمایی‌هایش، ترس‌خورده‌است. این رژیم را نمی‌توان با یک جنگ جبهه‌ای، یعنی جبههٔ مردم به عنوان یک کلیت در برابر جبههٔ دولت به عنوان کلیت دیگر، از پادرآورد. نبرد همچنان سنگر به سنگر پیش می‌رود و به نظر می‌رسد گسست قطعی همگانی با بروز شکاف‌هایی اساسی در دستگاه همراه خواهد بود. دستگاه را اگر یک همتافتهٔ دینی-نظامی-اقتصادی در نظر گیریم، انتظار باید آن باشد که رقابت و ستیز درون روحانیت، بحران‌هایی در رابطهٔ فرماندهان نظامی و آیت‌الله‌ها، شکاف‌هایی میان پایین و بالا در ارگان‌های مسلح و نیز طبعاً بحران اقتصادی و دعوای درونی بر سر چنگ‌اندازی به بودجه، در آن ترک ایجاد کنند. شاید هم زمانی کل دستگاه بترکد و فرو پاشد. بعید به نظر می‌رسد که رژیم دچار لقوه یا عارضهٔ مرگ سلول‌های مغزی شود، آرام آرام بمیرد یا سکته کند و بسان رژیم فرانکو در اسپانیا طی مراسمی بدون طغیان اجتماعی به خاک سپرده شود.

پایان بازی به این صورت نیست که همه به خانه‌هایشان روند و منتظر باشند تا بازی دیگری آغاز شود. سوژه‌ها، ذهن‌ها، دگرگون می‌شوند. بیزاری پدید می‌آید، از هرچه دل‌انگیزش خوانده‌اند. برای همه، این جنگ با خدا نخواهد بود. کاری که تودهٔ مردم می‌کنند، این است که میان خدای خود و خدای آنها فرق بگذارند. مردم در طول تاریخ چنین کرده‌اند، باز هم چنین خواهند کرد و این حق آنان است. این بار اول نیست که مردم در برابر مقدسان قرار گرفته‌اند. باز هم این بار، خدای این طرف و خدای آن طرف یکدیگر را خنثا می‌کنند و ستیز، زمینه‌ای زمینی می‌یابد. در جنبش این روزها، خدایان هنوز به جنگ یکدیگر نرفته‌اند. آنان هنوز در سازش با یکدیگر به سر می‌برند و می‌توانیم با نظر به نقش سوژه‌ساز آنان بگوییم که سوژه‌ها، هنوز سوژه‌هایی یکسر متفاوت نشده‌اند.

تفاوت نبرد با دورهٔ شاه این است که تنها نباید تظاهرکننده در برابر مأمور دولت بایستد، خدایان و مقدس‌ها نیز باید در برابر هم صف‌آرایی کنند. ناسازنما این است که از این طرف، باوری فردی، ذهنی‌، نرمخو و کثرت‌گرا در برابر باوری با خصلتی مطلق‌بین، انحصار طلب و تروریست از آن طرف قرار می‌گیرد. آیا این نرم می‌تواند از پس هماوردی با آن درشت برآید؟ در سطح نظری آری. اما در سطح عملی چه؟ همان‌گونه که در این روزها دیدیم، حریف در عمل به چماق و تفنگ تبدیل می‌شود، و اینها پاسخِ آزمودهٔ خود را دارند. پاسخ به حکومت اسلامی در آن «یوم‌الله» تعیین‌کننده، فرق چندانی با پاسخ به حکومت شاه ندارد. فراموش نکنیم که شاه هم ایدئولوژی دیرپای خود را داشت و فراموش نکنیم که ولایت فقیه، چیزی نیست جز روایتی از ایدئولوژی سلطانی با فرّ‌هِ ایزدی.

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

من اگه خدا بودم

من اگه خدا بودم وقتی شیطان در برابر انسان سجده نکرد خشتکش رو در میاوردم و از بارگاه بیرونش میکردم !

چه معنی داره شیطان به حرف خدا گوش نکنه !

وقتی میخواستم پیغمبر برای خلق تعیین کنم از ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر ۶۲۰۰۰ نفرش رو از زنان منسوب میکردم تا عدالت رعایت بشه !

کمی سلیقه به خرج میدادم و بجای اینکه خونه خودم رو در صحرای خشک و بی اب و علف عربستان بنا کنم در سواحل جزایر هاوایی یه خونه شیک و مدرن بنا میکردم با سوییت های مجهز و مجانی برای زواری که برای زیارت میومدن !

هیچوقت خونه خودم رو در انحصار مسلمون ها قرار نمی دادم و همه حق داشتن بیان خونه ام …

حتی بی خدا ها ! قدمشون سر چشم ! زوار بجای اینکه تو صحرای عرفه بدو بدو کنن کنار ساحل بدو بدو کنن حالشو ببرن و بجای لباس احرام هم مایوی دوتیکه بپوشن !

یه مشت از این حوری ها و قلمان رو هم مامور میکردم به حجاج سرویس بدن و پذیرایی کنن تا زیارت بهشون بهتر بچسبه !

اصلا نمیذاشتم ادما صبح و ظهر و شب هی نماز بخونن و سجده کنن و حرفای تکراری بزنن! کمبود که ندارم هی بخوام طفلکی ها رو اذیت کنم که !

همه مسجد ها رو هم جمع میکردم به جاش کافی شاپ و کتابخونه و سینما درست میکردم !

یه چند تاش رو هم قهوه خونه سنتی درست میکردم که محسن نامجو توش سه تار بزنه بخونه !

هر کسی هم که من رو صدا میزد و میگفت اِی خدا زود بهش میگفتم جانم …عزیز دلم …نه اینکه محل سگ هم نذارم! بنده افریدم باید سرویس بدم دیگه … گوسفند که نیستن ول کنم تو بیابون !

قشری به نام روحانیت رو اصلا خلق نمیکردم ! به بنده هام همه یه جو عقل میدادم تا بتونن بد رو از خوب تشخیص بدن و نیازی به فتوا و این مزخرفات نباشه !

عزراییل رو هم میفرستادم اونجا که عرب نی انداخت بره غاز بچرونه ! به جای عزراییل یه حوری خوش هیکل سفید و بلوری میفرستادم تا جون مرد ها رو بگیره و یک جوان رعنای خوش هیکل رو هم میفرستادم تا جون خانمها رو بگیره ! (اینجوری دیگه نه تنها کسی از مرگ نمیترسید بلکه این پیرزن پیرمردها هی از خدا مرگ میخواستن نصفه شبی) !

جون بچه ها رو هم اصلا نمیگرفتم ! اصلا اجازه نمیدادم انسان ناقص و معلول به دنیا بیاد … ریشه جنگ رو هم خشک میکردم بجاش عشق و عطوفت و مهربونی میکاشتم !

سعی میکردم حضورم اینقدر در زندگی مردم ملموس باشه که دیگه هیچ کس نگه خدای چی ! کشک چی ! ….. خدا کیلو چند ؟ ….. کدوم خدا؟

اخ که اگه خدا بودم یه بهشت توی یکی از سیاره ها خلق میکردم اخرین مدل ! نه اینجوری که توی جوب هاش (جوی هاش) شیر و عسل بیاد! شیر و عسلی که توی جوب (جوی) باشه به درد همون اعراب هزار و چهار صد سال پیش میخوره! اونایی که بنده صالح بودن میفرستادم توی این بهشت و اونایی هم که خطا کار بودن و بنده های درست درمونی نبودن بجای جهنم میفرستادم توی ایران زندگی کنن قدر عافیت رو بدونن !

۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

موسوی اعضاء کابينه ی خود را معرفي می کند

موسوی اعضاء کابينه ی خود را معرفي می کند:

وزرای او عبارتند از:

پرورش(آموزش‌وپروش) - نبوي(پست) - ري شهري( اطلاعات)- نمازي( دارايی) – ولايتي(امورخارجه) – عسگراولادي ( بازرگانی)منافي(بهداشت) - سلامتي(کشاورزي) - اصغري (دادگستري) - سليمي ( دفاع) – نژادحسينيان (راه) – رفيقدوست ( سپاه)هاشمي(صنايع) – نجفي ( علوم ) – معاديخواه (ارشاد) – توکلي(کار) - نيک روش(کشور) – گنابادي(مسکن) – غرضي(نفت)غفوري فرد(نيرو) - بهزاد نبوي (وزير مشاور در امور اجرايي)دومين کابينه ی موسوی در سال 1366 تشکيل می شود. دولتی که اعضای آن نسبت به دور اول با تغييرات زيادی روبروست.اکرمي (آموزش‌وپروش) -غرضي (پست) - ري شهري( اطلاعات)- نمازي( دارايی) – ولايتي(امورخارجه) - عابدي جعفري ( بازرگانی)مرندي (بهداشت) - زالي (کشاورزي) -حبيبي (دادگستري) - جلالي ( دفاع) – سعيدي کيا (راه) – رفيقدوست ( سپاه)نبوي (صنايع) – فرهادي ( علوم ) – خاتمي (ارشاد) – سرحدي زاده (کار) - نوري (کشور) – کازروني (مسکن) – آقازاده (نفت)بانکي (نيرو) - نامدار زنگنه(جهاد)

از بين 22 وزير دوره ی اول نخست وزيری تنها 4 وزير بدون تغييردر دوره ی دوم کابينه ی موسوی قرار داشتند.
سيد مرتضي نبوي ، وزير پست، تلگراف و تلفن ميرحسين موسوي در کابينه ی اول اوست.نبوی در اين باره می گويد:
زماني كه ما در دولت موسوي وزير حضور داشتيم، به همراه چند نفر از ديگر وزرا با سياست‌هاي اقتصادي دولت مخالف بوديم و اين اختلافات در زماني شدت گرفت و در نهايت منجر به اين شد كه موسوي در دور دوم نخست وزيري وزرای زيادی را تغيير دهد.
بنده و احمد توكلي را براي اينكه لايحه بودجه را در روزنامه منتشره كرده بوديم به دادگاه فرا خواندند، موسوي مي‌خواست آن را به صورت محرمانه به مجلس ارسال كندکه ما در روزنامه رسالت منتشر كرديم. البته اين اقدام كه لايحه بودجه به صورت محرمانه به مجلس ارسال شود مغاير با قانون بود، از اين رو ما را به دادگاه فراخواندند.
حلقه مديريت در زمان موسوي تنگ بود و موسوي هم سعه صدري كه بتواند ديدگاه‌هاي مختلف را تحمل كند نداشت، حتي موسوي در وزارتخانه‌ها دفتر‌هايي تاسيس كرده بود كه در واقع از آن ها وزير را دور بزنند و مستقيم با آقاي موسوي كار كنند. آن دفاتر در امور دخالت مي‌كردند كه اين موضوع در دور دوم نخست وزيري موسوي گسترده‌تر شده تا جايي كه موسوي براي وزرا شرط مي‌گذاشت كه حتي انتخاب معاونان نيز با جلب نظر وي صورت بگيرد. دايره موسوي در زمان نخست وزيري بسته بود و خيلي راحت نمي‌شد با وي رابطه پيدا كرد از اين رو ممكن است اين موضوع را امروز هم موسوي همراه خود داشته باشد.

سياست‌هاي اقتصادي زمان جنگ به طور افراطي دولتي بود كه حتي مي‌توان آثار آن را پس از جنگ هم ملاحظه كرد تا جايي كه امروز برخي از كارشناسان معتقدند كه آن سياست‌ها هنوز هم در صنعت باقي مانده، لذا صنعت ما قابل رقابت با صنايع ديگر كشورها نيست. البته بايد گفت كه اقدام خوبي هم در زمان مير حسين صورت گرفته و آن اين بود كه در سال‌هاي آخر جنگ، دولت مير حسين درآمد ارزي خوبي داشت ولي در كل در خصوص واردات بايد گفت كه در آن دوران كشتي‌ها در بنادر ما براي تخليه بار خود صف مي‌كشيدند و حتي هزينه دموراژ و تاخير در تخليه بارها را هم از ما مي‌گرفتند.

موسوی در دوران نخست وزيری خود در چند نوبت اقدام به استعفا نمود که طي اين سال ها همواره مورد توجه بوده است او وقتي مورد خطاب قرار مي گيرد كه چه تضميني وجود دارد كه شما اين بار استعفا ندهيد، به استعفاي سال 67 خود اشاره مي كند و مي گويد:

من فقط يک بار استعفا کردم، آن هم به دليل پايان جنگ و گرفتن اختيار تعزيرات حکومتي از من بود که به شدت نيز مورد عتاب امام(ره) قرار گرفتم ولي در پرخاش ايشان لطف زيادي مشاهده کردم و مطمئن باشيد اين بار استعفاء نخواهم کرد.
تأكيد ميرحسين بر اينكه تنها يك بار استعفا داده، در حالي است كه هاشمي رفسنجاني در كتاب خاطرات خود از 2 استعفاي ديگر نيز خبر مي دهد! در اين 2 بار، ميرحسين با كوچك‌ترين بهانه اي تصميم به استعفا مي گيرد كه به نوعي توسط هاشمي يا رئيس‌جمهور وقت منصرف مي شود. طرح مكرر بحث استعفا در حالي است كه كشور از يك سو با مشكلات عمده اقتصادي مواجه بود و از سوي ديگر از جانب ايالات متحده امريكا مدام مورد تهديد قرار مي گرفت. در واقع شرايط داخلي و خارجي كشور ثبات كافي نداشت.

استعفاي اول به سال 62 برمي گردد. هاشمي در ذيل خاطرات روز يك شنبه نهم بهمن ماه در كتاب "آرامش و چالش" صفحه 348 اين گونه مي نويسد:

شب در دفتر رئيس جمهور، جلسه اي با حضور {دكتر ولايتي} وزير امور خارجه و آقاي محتشمي(سفير ايران در سوريه) داشتيم. آقاي رئيس جمهور گفتند مهندس موسوي(نخست وزير) آمده و به خاطر عدم توافق روي وزير مسكن، پيشنهاد استعفا داده كه آيت الله خامنه اي مخالفت كرده و گفته اند كه وجود اختلاف به هر حال هست و با اين مقدار اختلاف نبايد كنار رفت و قابل حل است. نظر من هم همين است. نمي شود به روزي رسيد كه اختلاف نباشد.
اما استعفاي دوم به سال 63 بر مي گردد. درست با فاصله چند روز از بمباران مناطق مسكوني پيرانشهر. هاشمي رفسنجاني ذيل خاطرات روز 12 ارديبهشت ماه در كتاب "به سوي سرنوشت" صفحه 72 به اين استعفا اشاره مي كند. اين بار نيز كمي بودجه و عدم هماهنگي با رئيس جمهور وقت يعني آيت الله خامنه اي بهانه استعفا را فراهم مي آورد. اما اين بار ميرحسين به جاي اينكه مستقيماً پيش رئيس جمهور يا امام برود، خدمت آقاي هاشمي مي رسد. هاشمي داستان را اين گونه تعريف مي كند:
با مهندس موسوي نخست وزير ملاقات داشتيم؛ به خاطر عدم هماهنگي با رئيس جمهور و كمي بودجه استعفا و تعويض كابينه را مطرح كرد؛ مخالفت كردم و گفتم بايد تفاهم ايجاد كرد.

http://www.mosavioffline.com/page3.htm

طي پنج سال از دولت مير حسين موسوي نرخ تورم بالاي 20 درصد بوده است

طي پنج سال از دولت مير حسين موسوي نرخ تورم بالاي 20 درصد بوده است

در آستانه انتخابات رياست جمهوري هر چند گراني و نرخ بالاي تورم به مهمترين انتقاد رقباي اصلاح طلب از دولت نهم تبديل شده است و مدعي مي شوند كه در دولتهاي گذشته تورم به اين شكل وجود نداشته است، ولي نگاهي به آمارهاي رسمي منتشر شده از سوي بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران و صندوق بين‌المللي پول واقعيتهاي ديگري را اثبات مي كند
گزارش هاي رسمي بانك مركزي و صندوق بين المللي پول از نرخ تورم در 28 سال گذشته شامل دولتهاي ميرحسين موسوي، هاشمي رفسنجاني ، خاتمي و احمدي نژاد نشان مي دهد:

دولتهاي هاشمي و مير حسين موسوي رکورددار گراني در كشور هستند و بالاترين متوسط تورم در كشور مربوط به اين دو دولت بوده است، در عين حال دولتهاي احمدي نژاد و خاتمي با اختلاف بسيار اندك نسبت به يكديگر در رده هاي بعدي قرار دارند.
بر اساس اين گزارش، بانك مركزي در حالي متوسط نرخ تورم در دولت كارگزاران سازندگي (سالهاي 68 تا 75) را 25.33 درصد اعلام كرده است كه گزارش صندوق بين المللي پول نيز متوسط نرخ تورم در اين دولت را با اختلاف ناچيز 25.12 درصد اعلام كرد كه بالاترين ميانگين تورم در 28 سال گذشته است.
همچنين بالاترين نرخ تورم در كشور نيز در دولت هاشمي و در سال 74 به ميزان 49.1 درصد به ثبت رسيده است.
اين گزارش حاكي است: متوسط نرخ تورم در دولت مير حسين موسوي (60 تا 67) بر اساس اعلام بانك مركزي 19.25 درصد و بر اساس اعلام صندوق بين المللي پول نيز 19.93 درصد بوده است و اين دولت پس از دولت كارگزاران دومين ميانگين تورم بالا را طي 28 سال گذشته به خود اختصاص داده است. همچنين طي پنج سال از دولت مير حسين موسوي نرخ تورم بالاي 20 درصد بوده است و غير از سالهاي 73 و 74 كه تورم 49 و 35 درصدي داشتيم، بالاترين تورم در 28 سال گذشته در سال 67 و به ميزان 28.9 درصد بوده است.
بانك مركزي در اين گزارش متوسط نرخ تورم را در دولت خاتمي 15.76 و در دولت احمدي نژاد 16.52 درصد اعلام كرده است كه حاكي از اختلاف ناچيز 0.76 درصد مي باشد و صندوق بين المللي پول نيز در تائيد گزارش بانك مركزي متوسط نرخ تورم را در دولت خاتمي 15.76 درصد و دولت احمدي نژاد 16.62 درصد اعلام كرد كه اختلاف اندك 0.86 درصد را نشان مي دهد.
جدول كامل نرخ تورم در 28 سال گذشته بر اساس اعلام بانك مركزي و صندوق بين المللي پول كه از سايت اينترنتي اين دو نهاد استخراج شده است، به شرح زير استسال نرخ تورم بر اساس اعلام بانك مركزي نرخ تورم بر اساس اعلام صندوق بين‌المللي پول 1360 22.2 24.1
1361 20.4 18.6
1362 13.2 19.7
1363 11.6 12.5
1364 6 4.3
1365 23.9 23.7
1366 28.4 27.7
1367 28.3 28.9
متوسط تورم دولت ميرحسين موسوي 19.25 19.93
1368 17.9 17.4
1369 9 9
137. 20.7 20.5
1371 24.4 24.3
1372 22.9 22.5
1373 35.2 35.2
1374 49.4 49.1
1375 23.2 23
متوسط تورم در دولت هاشمي 25.33 25.12
1376 17.3 17.4
1377 18.1 18.1
1378 20.1 20
1379 12.6 12.7
1380 11.4 11.3
1381 15.8 15.7
1382 15.6 15.6
1383 15.2 15.3
متوسط تورم در دولت خاتمي 15.76 15.76
1384 10.4 10.4
1385 11.9 11.8
1386 18.4 18.3
1387 25.4 26
متوسط تورم در دولت احمدي‌نژاد 16.52 16.62

http://www.mosavioffline.com/page6.htm

20 ساله پیش، موسوی خیانتکار دولت:

20 ساله پیش، موسوی خیانتکار دولت:

سيدمحمود ميردامادي عصر چهارشنبه در همايش اصولگرايان در سينما حافظ اردبیل در حالي كه عملكرد دوران هاشمي را مي‌ستود و او را اسطوره انقلاب ناميد، گفت: نظير هاشمي در دنيا نيست اما معلوم نشده است هاشمي رفسنجاني كه 20 سال پيش موسوي را خيانتكار ملت و جامعه خطاب مي‌كرد، امروز با چه عنوان از موسوي حمايت و او را همراهي مي‌كند .

وی همچنين اظهار داشت:ميرحسين موسوي در دوران نخست وزيري و در حساس‌ترين برهه تاريخي ملت با استعفاهاي مكرر خود دل امام را خون كرد و سبب شد او قطعنامه 598 را بپذيرد

ميردامادي ادامه داد: با استعفاي مكرر، موسوي به يكباره خود را در جامعه گم و گور كرد و بعد از تاكيد مكرر امام به محضر او رفت تا با دفاع از چند وزيري كه مجلس صلاحيت آنها را رد مي‌كرد، استعفاي خود را توجيه كند كه حضرت امام مسائلي را به وي گوشزد كردند تا غائله پايان يابد

http://www.mosavioffline.com/index.htm

اعلام حمایت خاتمی از توقیف 40 نشریه در یک روز26

اعلام حمایت خاتمی از توقیف 40 نشریه در یک روز26

/1/1360 سیدمحمد خاتمى به ھمراه 33 نفر ديگر از نمايندگان دوره اول مجلس با انتشار مطلبی در روزنامه ی کیهاناز اقدام انقلابى دادستان انقلاب در توقیف40 نشريه در یک روز دفاع نمودند. تعدادی از همراهان خاتمی عبارت بودند از:سیدمحمد خوئینى ھا، سیدعبدالواحد موسوى لارى،سیدعطاءالله مھاجرانى، لطیف صفرى، اسدالله بیات و ...


http://www.mosavioffline.com/index.htm

رمزگشایی دوران سکوت 20 ساله ی موسوی

یک بام و دو هوا

اما در رمزگشایی دوران سکوت 20 ساله ی موسوی
هفته گذشته آقای موسوی برای چندمین بار در توجیه سکوت بیست ساله خود واکنش نشان داد و این بار در شیراز برخلاف دفعات قبل که در توجیه سکوتش عنوان می کرد در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام حضور داشته و یا به آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی مشاوره می داده است، اعلام کرد که در این بیست سال رسانه ای نداشته است تا نظراتش را به اطلاع مردم برساند.
آنچه مهم است تناقض آشکار نظرات موسوی و آقای خامنه ای است.
آقای موسوی مهمترین موردی را که برای عدم سکوت خود به یاد می آورد، اعتراض به توقیف فله ای روزنامه ها است، یعنی توقیف همان نشریاتی که رهبر ایران در اردیبهشت سال 79 از آنها به عنوان پایگاه دشمن یاد کرد و به اقرار دوست و دشمن نظام حاکم بر ایران، ایستادگی رهبر ایران در آن ایام توانست جلوی کودتای مطبوعاتی عوامل دشمن را بگیرد. البته آقای موسوی قبلا در موضعی درست اعلام کرده بود که ولایت فقیه جلوی کودتا را می گیرد ولی فراموش کرده که یکی از موارد این کودتاها همان چیزی است که آقای موسوی در حمایت از آن، روزه سکوتش را شکست!؟کروبی در پاسخ به هوادارن موسوی در نجف آباد می گوید که آقای موسوی توضیح دهد که چرا وقتی چندبار من از او خواهش کردم به عرصه سیاست بازگردد، حاضر نشد بیاید!؟
مسئول کمیته رسانه ستاد ایشان (دکتر فاتح) سال ها در راس یکی از فعالترین خبرگزاری کشور بوده است و به مهندس موسوی نیز عشق می ورزد و حداقل این خبرگزاری در ده سال گذشته که از تاسیس آن می گذرد، کوچکترین تحرک آقای موسوی را به خبری بزرگ تبدیل کرد تا از مرگ سیاسی وی در افکار عمومی جلوگیری کند. آیا خبرگزاری ایسنا هم در این سال ها به سراغ آقای موسوی نرفت یا رفت اما ایشان تامل در تابلوهای نقاشی را بر تامل بر مشکلات مردم ایران ترجیح داد؟! کافی است در سایت خبرگزاری ایسنا فاصله زمانی آذر 78 (تاسیس ایسنا) تا دی ماه 87 (حضور موسوی در انتخابات دهم) واژه مهندس موسوی را جستجو کنید، از 395 مورد یافت شده، تقریبا تمام موارد آن یا درخواست گروه ها و شخصیت ها از شما برای بازگشت به سیاست بوده و یا افتتاح نمایشگاه های نقاشی توسط ایشان.
نکته این جاست که موسوی تنها در دولت احمدی نژاد درخواست نشریه کرده است و بلا فاصله و بدون نوبت مجوز «کلمه سبز» در دستتانش قرار گرفت. پس یا موسوی نخواسته در صحنه باشد و یا اگرخواسته دولت های سازندگی و اصلاحات به او اجازه ندادند.

http://www.mosavioffline.com/page4.htm

بدحجاب ها از گذرنامه،گواهينامه رانندگي و دانشگاه محروم مي شوند

سيدسراج الدين موسوي :
بدحجاب ها از گذرنامه،گواهينامه رانندگي و دانشگاه محروم مي شوند سيدسراج الدين موسوي،عضو مجمع روحانيون مبارز و از حاميان ميرحسين موسوي که در دولت وي مسئول کميته انقلاب اسلامي بود.
سيدسراج الدين موسوي درتاريخ 21/5/65در يک مصاحبه تلويزيوني می گوید:با همکاري سازمان امور اداري و استخدامي،بدحجابها ازگذرنامه،گواهينامه رانندگي و دانشگاه محروم ميشوند.
طي نشستي با مسئولين دولت طرحي پيشنهاد شد که بر اساس آن ، سازمان اداري و امور استخدامي و ديگر ادارات با مسائل منکراتي و بدحجابي برخورد جدي کنند. بر اساس اين طرح پرونده افرادي که شئونات اسلامي را رعايت نمي کنند به سازمان امور اداري و استخدامي و ادارات مربوطه ارسال مي شود تا نسبت به تنبيه اين قبيل افراد اقدام کنند.به موجب اين طرح بدحجابها و افرادي که شئونات اسلامي را رعايت نمي کنند از امکانات و مزايايي چون دريافت گذرنامه و گواهينامه رانندگي و نيز تحصيل در دانشگاه و مدارس محروم خواهند شد. استکبار جهاني با توجه به شکست در جبهه نظامي از پيروزيهاي رزمندگان اسلام در جبهه هاي نبر حق عليه باطل به خشم آمده و مي خواهد با اشاعه فحشا و گسترش آن در ايران جوانان ما را منحرف سازد و به انقلاب اسلامي خدشه وارد آورد ليکن در اين راستا ما تصميم داريم با تمام امکاناتمان عليه فحشا و منکرات مبارزه کنيم و دولت نيز با تمام امکاناتش ما را در اين امر ياري مي کند. نظارت بر اماکن از ديگر ماموريتهاي کميته انقلاب اسلامي است و در اين رابطه موفقيتهايي هم به دست آمده و در مدتي اندک بيش از 600 بوتيک را در تهران شناسايي و تعطيل کرديم.
گفتنی است اقدامات سيدسراج الدين موسوي همواره مورد تأیید و حمایت میرحسین موسوی بوده است اما به دلیل حجم بالای شکایات از اقدامات او و مداخله ی آیت الله خمینی، عرصه ی فعالیت هایش محدود شد.

حلقه خشن و افراطی اطراف میرحسین موسوی
علی ربیعی ( عباد) خشن ترین شکنجه گر وزارت اطلاعات
علی ربیعی معروف به عباد مسئول اجرايی دبیرخانه شورای امنیت ملی در دوره ریاست جمھوری سید محمد خاتمی و عضو کمیته سه نفری تحقیق قتل ھای مشکوک زنجیره ای.ماجرایی که یه قتل مشکوک یکی از مسئولین وزارت اطلاعات ختم شد.

او اصالتاٌ زنجانی است. وی پیش از انقلاب به عنوان تکنسین در کارخانه ی جنرال موتورز کار می کرد.عباد از دوستان و معتمدین بسیار نزدیک سید محمد خاتمی و مشاور اجتماعی وی در دوره 8 ساله ریاست جمھوری وی بوده است.
ربیعي حضور در سپاه پاسداران و پس از آن وزارت اطلاعات را در پرونده خود دارد. دردوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی او ھم مانند ديگر چپ ھاي وزارت اطلاعات از اين وزارتخانه خارج شد. ربیعي در دوره خاتمي مشاور اجتماعي او شد و در زمان رياست حسن روحاني بر شوراي عالي امنیت ملي رياست كمیته سیاستگذاري تبلیغات شوراي عالي امنیت ملي رابر عھده داشت.
روح الله حسینیان در باره ی وی می گوید:
ربیعي از خشن ترين بازجويان و شكنجه گران وزارت اطلاعات بود.
علی ربیعی بارها به دلیل خشونت بی اندازه در بازجویی هایش مورد انتقاد بود و سرانجام از وزارت اطلاعات تسویه شد.از مسئولیت ھای وی از ابتدای انقلاب تاکنون می توان به موارد زیر اشاره کرد:
از اعضای حزب جمھوری اسلامی در ابتدای انقلاب
معاونت وزارت اطلاعات در سال ھای 1356 تا 1372
از اعضای خانه کارگر
مدیر مسئول اسبق روزنامه کار و کارگر
معاون پارلمانی وزارت اطلاعات و پیش از آن مدیركل اطلاعات آذربایجان غربی
مدرس دانشگاه امام باقر (زیر نظر وزارت اطلاعات استاد عملیات روانی دانشگاه امام باقر متعلق به وزارت اطلاعات
دبیر ستاد مبارزه با فساد در دولت خاتمي
عضو كمیته تحقیق شورای امنیت در خصوص 18 تیر
علی ربیعی هم اکنون در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی مشغول به فعالیت است.

سعید حجاریان
تئوریسین هرج و مرج و عملیات روانی
سعید حجاریان از فعالان سیاسی ایران است. وی از اعضای دفتر مرکزی حزب جبھه مشارکت ایران اسلامی و از چھره ھای مطرح جنبش دوم خرداد و معروف به تئوریسین جریان اصلاحات است که در سال ١٣٧٨ توسط سعید عسگر در مقابل شورای شھر تھران ترور شد. نکته ی جالب آنکه پدر سعید عسگر هم اکنون از حامیان سرسخت میرحسین موسوی است.سعید حجاریان از حادثه ی ترور جان به در برد اما از آن پس زندگی را بر صندلی چرخدار می گذراند و دچار اختلالات شدید گفتاری شده است.
سعید حجاریان که دارای سوابق امنیتی و اطلاعاتی زیادی در سپاه دارد و جزو موسسین وزارت اطلاعات به حساب می آید، پس از دوم خرداد ١٣٧۶ در نخستین انتخابات شورای اسلامی شھر تھران به عنوان نایب رییس به این شورا راه یافت و در عین حال سمت مشاور سیاسی رییس جمھور وقت را نیز بر عھده داشت.
حجاریان در طراحی مانورهای سیاسی، هرج و مرج و عملیات روانی علیه اصول گرایان سهم عمده ی داشته است. بسیاری معتقدند ایده ی انتشار عکس های بی حجاب همسر موسوی متعلق به اوست.
وی مدتی سمت استادی در تدریس درس مدیریت استراتژیک به دانشجویان کادر وزارت اطلاعات، من جمله سعید امامی را دارا بود. ھمچنین مدتی نیز ریاست سازمان مطالعات استراتژیک در طی سالھای دھه ٧٠ را بر عھده داشت.
وی از سال ١٣٧٧ دست به انتشار روزنامهٔ صبح امروز زد که در جریانات سیاسی آن روز نقش اطلاع رسانی عمده ای را بر عھده گرفت. وی در انتخابات ریاست جمھوری سال ١٣٨۴ که منجر به انتخاب محمود احمدی نژاد گردید، از دکتر مصطفی معین نامزد جبھه مشارکت حمایت می کرد.

http://www.mosavioffline.com/page8.htm

شكاف بین درآمدھا و ھزينه ھاي دولت(كسري بودجه)

بوجود شكاف بین درآمدھا و ھزينه ھاي دولت(كسري بودجه ) به علت عدم امكان افزايش درآمد ھا و حجم گسترده وظايف دولت وجود شكاف بین عرضه و تقاضاي پول (عدم تعادل پولي) به علت روند فزاينده حجم نقدينگي تحت تاثیر سیاست ھاي مالي دولت و ھمچنین ركود در بخش ھاي مختلف اقتصادي
.
وجود شكاف بین سرمايه گذاري و پس انداز (عدم تعادل مالي) به علت افزايش پس انداز ملي و بكارگیري آن در فعالیت ھاي غیرمولد تجاري و خدماتي و نبودن مكانیزم ھاي تشويق و ھدايت منابع عاطل جامعه به سمت تولید و سرمايه گذاري وجود شكاف بین واردات و صادرات (عدم تعادل در موازنه پرداخت ھا) به علت آسیب پذير بودن درآمد ارزي نفت و عدم توسعه صادرات غیرنفتي و ھمچنین غیرواقعي بودن نرخ برابري ريال
.
وجود بیكاري به مثابه عدم تعادل در بازار نیروي كار به علت كاھش حجم فعالیت ھاي اقتصادي و عدم توسعه فعالیت ھاي جديد و رشد فزاينده جمعیت و ويژگي ساختمان جوان جمعیت ھمه عوامل مھمي ھستند كه اگر در چارچوب مجموعه سازگار اھداف و خط مشي ھاي مشخص يك برنامه به آنها پرداخته نشود، در سالھاي آينده بحران ھايي جدي را براي اقتصاد كشور در پي خواھند داشت.در زير، عملكرد گذشته اقتصاد كشور و چشم انداز آن در صورت ادامه روندھاي موجود در سالھاي آتي جمع بندي شده است:
.
گسترش فقر عمومي و سھم عمده تولید در بخش ھاي غیر مولد
محصول ناخالص داخلي كه در سال 1356 معادل 3922.3 میلیارد ريال به قیمت ثابت 1353 بود به سطح 3142 میلیارد ريال در سال 1367 كاھش يافته و در وضعیت ادامه روند موجود به 2757 میلیارد ريال در سال 1377 تنزل خواھد نمود، كه نشان دھنده كاھشي معادل 1.3 درصد در ده سال آينده است . با در نظر گرفتن نرخ رشد جمعیت معادل 3.2 درصد، محصول ناخالص داخلي سرانه از 114 ھزار ريال به قیمت ثابت در سال 1356 به 58.9 ھزار ريال در سال 1367 كاھش يافته، و در صورت ادامه روند موجود به 37.9 ھزار ريال در سال 1377 تنزل خواھد نمود. روند تولید سرانه با نرخ كاھنده 4.5 درصد در ده سال آينده در واقع نشان دھنده گسترش فقر عمومي است. تركیب محصول ناخالص داخلي نیز از امكانات عمده اي است كه بايد بدان توجه شود . ھمچنین در سال ھاي اخیر و در ادامه روند موجود، سھم عمده اي از تولید جامعه در بخش ھاي غیر مولد اقتصاد بوده، به طوري كه سھم بخش خدمات در محصول داخلي به بیش از 50 درصد افزايش يافته است.
.
روند سرمايه گذاري كشور در دولت موسوي نزولي بوده است
روند نزولي حجم سرمايه گذاري كشور در سالھاي گذشته و در ادامه روند موجود از مھمترين مسائلي است كه شكاف بین عرضه كالاھا و خدمات و تقاضاي روز افزون جامعه را بیشتر خواھد كرد . نسبت سرمايه گذاري به محصول ناخالص داخلي كه در سال 1356 معادل 27.4 درصد بوده در سال 1367 به 15 درصد كاھش يافته و در سال 1377 معادل 12 درصد برآورد مي گردد.
.
شاخص رفاه اجتماعي كاھش يافت
شاخص ھزينه سرانه مصرف خصوصي كه به عنوان يكي از شاخص ھاي رفاه اجتماعي مي تواند مورد استفاده قرار مي گیرد، از حدود 53 ھزار ريال در سال 1356 به 34 ھزار ريال در سال 1367 و در ادامه روند موجود به 19 ھزار ريال به قیمت ثابت كاھش خواھد يافت كه در ده سال آينده كاھشي معادل 5.6 درصد را نشان مي دھد.
.
كسري بودجه 50 درصدي دولت موسوي
در چارچوب سیاستھاي مالي دولت، عدم تعادل بین درآمدھا و مخارج دولت از مھمترين ويژگیھايي است كه بودجه دولت در سالھاي اخیر با آن روبرو بوده است . مقدار كسري بودجه كه در سال 1356 معادل 365.5 میلیارد ريال بوده است، در سال 1367 به 2146 میلیارد ريال رسید، اين رقم بیش از 50 درصد بودجه عمومي دولت در سال مذكور مي باشد. اثرات رشد فزاينده كسري بودجه باعث شده كه حجم نقدينگي به 15328 میلیارد ريال درسال 1367 افزايش يابد كه با توجه به روند كاھنده تولید افزايش قیمتھا را سبب شده است . در صورت ادامه روند موجود، میزان كسري بودجه در سال 1377 به 3600 میلیارد ريال افزايش خواھد يافت و با توجه به افزايش حجم نقدينگي و كاھش تولید، قیمتھا ھمچنان افزايش يافته و باعث كاھش قدرت خريد اقشار محروم خواھد شد.
.
تورم ناشي از سیاست ھاي مالي دولت موسوي بوده است
نكته قابل توجه آن است كه تورم ناشي از نحوه سیاست ھاي مالي دولت خود باعث كاھش قدرت خريد بودجه دولت شده و به علت عدم رشد بودجه در حد رشد تورم، از نتیجه آثر اقتصادي مثبت بودجه دولت در فعالیتھاي اقتصادي بتدريج كاسته مي گردد. اين نكته را روند نزولي بودجه دولت به قیمت ثابت و ھمچنین بودجه سرانه به قیمت ثابت نشان مي دھد. بودجه سرانه دولت كه در سال 1356 معادل 43 ھزار ريال كاھش يافته است به 1367 براي آحاد - عبارت ديگر میزان ھزينه اي كه دولت در جھت ارائه كالاھا و خدمات در طي سالھاي 1356 جمعیت انجام داده است، به طور متوسط سالانه 10.7 درصد تنزل نموده است. در صورت ادامه روند موجود، بودجه سرانه دولت به قیمت ثابت در سال 1377 معادل 4.7 ھزار ريال برآورد مي شود . از طرف ديگر سھم بودجه كل كشور (دولت + شركتھاي دولتي ) در محصول ناخالص داخلي كه در سال 1356 معادل 65 درصد بوده و در سال 1367 به 40.7 درصد كاھش يافته است . شاخص ھاي اخیر نشان مي دھد كه به رغم گستردگي ابعاد وظايف دولت در اكثر بخش ھاي اقتصادي اثرات مثبت فعالیتھاي بخش عمومي بتدريج كاھش يافته است.
.
رشد دو برابري نرخ بیكاري و كاھش 3.3 درصدي بھره وري نیروي كار در ھر سال
عملكرد اقتصاد كشور در بعد نیروي انساني و اشتغال نشان مي دھد كه در سال سالھاي دھه 1355 – 1365 جمعیت فعال سالانه معادل 2.7 درصد رشد داشته، به طوري كه از 9.8 میلیون نفر در سال 1355 به 12.8 میلیون نفر در سال 1365 رسیده است . در دھه مذكور، جمعیت شاغل با رشد متوسط سالانه 1.9 درصد از 9.1 میلیون نفر در سال 1355 (با احتساب بیكاران فصلي) به حدود 11 میلیون نفر در سال 1365 بالغ شده است . بدين ترتیب، نرخ بیكاري از 7.1 درصد در سال 1355 به 14.1 درصد در سال 1365 افزايش يافته است كه نشان دھنده عمیقتر 1365 خالص - شدن شكاف بین عرضه و تقاضاي نیروي كار مي باشد. بنابراين بطور كلي در دوره ده ساله 1355 شاعل ايجاد شده در تمام بخش ھاي اقتصادي تقريبا معادل 1900 ھزار شغل و به عبارت ديگر سالانه به طور متوسط معادل 190 ھزار شغل بوده است و اين در حالي است كه عرضه سالانه نیروي كار در ھمین دوره به طور متوسط در حدود 302 ھزار نفر بوده است . بھره وري نیروي كار تحت تاثیر حجم فعالیت ھاي اقتصادي در مقطع مذكور بويژه ركود سالھاي اخیر، سالانه به طور متوسط 3.3 درصد كاھش داشته است.
.
تمركز عمده فعالیتھاي صنعتي كشور در 3 استان
تمركز فعالیت ھاي عمده و كلیدي در درون و پیرامون كانون ھاي جاذب جمعیت (نیمه غربي كشور ) به پیدايش فضا ھاي ممتاز و قطب ھاي جمعیتي انجامیده و ادامه اين روند موجب تمركز ھاي عمده فعالیتي و جمعیتي در چند شھر بزرگ كشور شده است . بر پايه آخرين بررسي ھاي به عمل آمده، 63.7 درصد ارزش افزوده كل كار گاه ھاي بزرگ صنعتي به استانھاي تھران، اصفھان و زنجان اختصاص دارد و از اين مجموعه 42.6 درصد مربوط به استان تھران است . ھمچنین، 60.2 درصد شاغلان كارگاه ھاي بزرگ صنعتي در استانھاي تھران، اصفھان و زنجان استقرار يافته اند. در حدود 40 درصد اين رقم در استان تھران اشتغال دارند.
.
عدم تعادل در فضاي كلي توسعه سرزمین در دولت موسوي
علاوه بر عدم تعادل و ناھمگني در فضاي كلي توسعه سرزمین، در درون مناطق نیز سازمان فضايي توسعه فاقد يكپارچگي و توازن درون منطقه اي است . از اين رو، رجحان اداري برخي از شھرھا در داخل مناطق به دلیل مركزيت اداري و سیاسي، عدم تعادل ھاي درون منطقه اي را دامن زده و از يك سو فضاھاي حاشیه اي در داخل مناطق را توسعه داده است و از سوي ديگر مراكز شھري پرجمعیتي را به وجود آورده كه از عملكردي عمدتا خدماتي _ نه مولد _ برخوردارند.اختلاف فاحش بین كانون ھاي زيستي شھري و روستايي، ھم در كل پھنه سرزمین و ھم در درون مناطق بايد به تمام عدم تعادل ھاي گفته شده افزوده شود تا تصوير كاملي از عدم تعادل قابلیت ھا، امكانات، مراكز مسكوني، و پايگاه ھاي فعالیت و خدمات در سازمان فضايي توسعه كشور به دست آيد.عملكرد گذشته اقتصاد وضعیت مطلوبي را ترسیم نمي كندبه طور كلي،
.
عملكرد گذشته اقتصاد و ھمچنین ادامه روند موجود وضعیت مطلوبي را ترسیم نمي كند.
از نظر تحلیل مسايل كلان اقتصاد كشور، وجود عدم تعادل ھاي اقتصادي و ھمچنین چگونگي تخصیص منابع به بخش ھاي مختلف اقتصادي از مھمترين مسايلي است كه بايد در تدوين برنامه توسعه براي سالھاي آينده و تنظیم سیاست ھا و خط مشي ھا به آنھا پرداخته شود . وجود شكاف بین درآمدھا و ھزينه ھاي دولت (كسري بودجه ) به علت عدم امكان افزايش درآمد ھا و حجم گسترده وظايف دولت، وجود شكاف بین عرضه و تقاضاي پول (عدم تعادل پولي ) به علت روند فزاينده حجم نقدينگي تحت تاثیر سیاست ھاي مالي دولت و ھمچنین ركود در بخش ھاي مختلف اقتصادي، وجود شكاف بین سرمايه گذاري و پس انداز (عدم تعادل مالي ) به علت افزايش پس انداز ملي و بكارگیري آن در فعالیت ھاي غیرمولد تجاري و خدماتي و نبودن مكانیزم ھاي تشويق و ھدايت منابع عاطل جامعه به سمت تولید و سرمايه گذاري، وجود شكاف بین واردات و صادرات (عدم تعادل در موازنه پرداخت ھا) به علت آسیب پذير بودن درآمد ارزي نفت و عدم توسعه صادرات غیرنفتي و ھمچنین غیرواقعي بودن نرخ برابريريال، وجود بیكاري به مثابه عدم تعادل در بازار نیروي كار به علت كاھش حجم فعالیت ھاي اقتصادي و عدم توسعهفعالیت ھاي جديد و رشد فزاينده جمعیت و ويژگي ساختمان جوان جمعیت، ھمه عوامل مھمي ھستند كه اگر در چارچوب مجموعه سازگار اھداف و خط مشي ھاي مشخص يك برنامه به آنھا پرداخته نشود، در سالھاي آينده بحران ھايي جدي را براي اقتصاد كشور در پي خواھند داشت.
.
نبود يك برنامه مشخص براي مديريت اقتصاد در دولت موسوي
در ادامه اين گزارش به عوامل عمده در ضعف عملكرد اقتصادي كشور طي اين سالھا اشاره مي شود . نبود يك برنامه مشخص براي مديريت اقتصاد يكي ديگر از ويژگیھاي حیات اقتصادي كشور مي باشد . در گذشته، تلاش ھاي فراواني در اين زمینه از طرف دولت صورت پذيرفت ولي ھیچ يك به عمل و اجرا نینجامید؛ به ويژه آنكه برنامه اول توسعه اقتصادي، اجتماعي، فرھنگي كشور نیز به تصويب نرسید. در سالھاي اخیر، خط مشي ھاي روشن و مشخص، به جز چند مورد، براي اداره اقتصاد كشور به كار گرفته نشد و در نتیجه فعالیت ھاي بخش ھاي مختلف اقتصادي به تبع وضعیت عواملي چون جنگ و درآمد نفت به نوعي شكل گرفت كه عرضه فعالیت ھاي دولت به علت كمبود منابع و امكانات در بخشھاي مولد كمتر شده و فعالیت ھاي بخش غیردولتي نیز به علت عدم ھدايت صحیح، در بخشھاي غیرمولد بیشتر متمركز گشت . در نتیجه، اقتصاد در حال ركود به طور طبیعي اثر خود را حتي در بخشي از سرنوشت جنگ نیز نشان داد.
.
درآمد محرومین به جیب ديگران رفته
استعدم تبیین سازماندھي اقتصاد از نظر تعیین حدود و ابعاد وظايف بخش ھاي دولتي و غیردولتي يكي ديگر از مشخصه ھاي اقتصاد كشور است . در ابھام ماندن تعريف نھادھاي مختلف اقتصاد و ھمچنین حدود و ابعاد و وظايف آنھا جز مشكلتر كردن ارايه راه حل براي مشكلات اقتصادي براي سیاستگذاران و برنامه ريزان كشور نتیجه اي نخواھد داشت . وضعیت كنوني اقتصاد به گونه اي است كه به علت افزايش مخارج دولت، حجم نقدينگي نامتناسب با حجم فعالیت ھاي اقتصادي به شدت رشد يافته و از طرفي به علت متمركز بودن توزيع درآمد به ويژه در شرايط تورمي و اثرات باز توزيعي آن، درآمد حاصله از قشر محروم به ويژه اقشاري كه درآمد آنان از حقوق و دستمزد تامین مي گردد، به سمت ساير گروه ھاي درآمدي جاري گشته است، زيرا در شرايط ركود ھمراه با تورم، درآمد اقشاري كه از طريق حقوق و دستمزد و نه سود سرمايه تامین مي گردد كاھش يافته، و ھزينه آنان در اثر رشد فزاينده قیمت ھا افزايش مي يابد و نظارت دولت بر فعالیت ھاي تولیدي بخش مذكور با اتخاذ سیاست ھاي مالیاتي مناسب افزايش خواھد يافت.
.
وجود نظام اداري ناكارا
نظام اداري در دو جنبه تشكیلات و سازماندھي و ھمچنین روشھا و نحوه گردش كار به طراحي ھاي اساسينیازمند است . بنابراين، دگرگوني در نظام پرپیچ و خم اداري كشور و ايجاد تشكیلات نوين اداري متناسب با اھداف و وظايف حكومت جمھوري اسلامي در جھت افزايش كارايي و پايه ريزي نظام نظارتي با پیش بیني ضمانت ھاي اجرايي كشور و حذف تشكیلات غیرضروري و جلوگیري از تورم كارمندي و دوباره كاري ھا، از اقدامات مھمي است كه در راستاي اصلاح نظام اداري كشور بايد انجام گیرد. وجود نظام پرداخت ھاي چندگانه حتي در چارچوب دولت باعث كاھش تعداد كاركنان متخصص در فعالیت ھاي كارشناسي دولت و جذب آنان به بخش ھاي غیردولتي شده است . امكان نظارت و سیاستگذاري در مورد مجموعه فعالیت ھاي كشور در بخش ھاي مختلف به علت كادر كارشناسي ضعیف دولتي در سالھاي گذشته به تدريج كاھش يافته، و در صورت ادامه روند موجود، كمتر نیز خواھد شد.
.
افزايش جرم و اعتیاد در پي گسترش بیكاري در دولت موسوي
گسترده شدن ابعاد مسايل اجتماعي و فرھنگي از ديگر مشكلات كشور، و از جمله آثار بلاترديد افزايش جمعیت كشور در سالھاي اخیر است . اين مسايل، به ويژه با توجه به ساختار جوان جمعیت كشور، عمدتا در قشر جوان و نوجوان به صورت افزايش ناسازگاري ھاي اجتماعي و استفاده از مواد مخدر بروز مي كند. رشد سريع جمعیت لازم التعلیم و عدم امكان افزايش فضاھاي آموزشي و تسھیلات متناسب با آن، عدم ايجاد اشتغال مولد و نبود وسايل و امكانات متناسب براي گذران سالم اوقات فراغت جوانان از عوامل عمده ايجاد چنین شرايطي است.عدم تعادل بین امكانات فیزيكي آموزشي، تعداد معلمان، دبیران و اساتید و تعداد فزاينده دانش آموزان و دانشجويان عملا منجر به كاھش كیفیت آموزشي در كلیه سطوح اعم از عمومي و عالي شده است . كاھش كیفیت به ويژه در سطوح عالي به دنبال پذيرش دانشجو بیش از حد ظرفیت ھاي موجود، اعمال سھمیه بندي ھاي مختلف در پذيرش و گسترش ھاي بي رويه قبل از تامین اساتید مورد نیاز و بدون توجه به نیازھاي تخصصي جامعه، صورت گرفته است.وجود پديده بیكاري در جامعه و گسترش ابعاد آن در سالھاي اخیر مشكل اجتماعي ديگري است كه نه تنھا آثار منفي اقتصادي داشته بلكه اثرات اجتماعي آن نظیر افزايش جرايم نیز مشھود است . وجود بیكاري در بین بخشي ( از نیروي انساني فعال جامعه حتي در بین افراد متخصص و داراي آموزش عالي (حدود 6 درصد در سال 1365 قابل تامل است و رفع آن در برنامه اينده مورد توجه است. سیاستگذاري ھاي اقتصادي كه به صورت مانعي بر سر راه توسعه اقتصادي كشور قرار دارد، يكي ديگر از مسايل عمده اقتصادي كشور است.


http://www.mosavioffline.com/page11.htm

روان شناسی یک کاندیدا

روان شناسی یک کاندیدا

یکی از روشهای نوین در کشورهای مدرن در انتخاب افراد در مشاغل به خصوص پستهای مدیریتی کانون های ارزیابی ستدر این کانون از شیوه های مختلف برای ارزیابی توانمندیها و شایستگی ها و ویژگیهای شخصیتی افراد استفاده می شود، یکی از این اقدامات ایفای نقش هستمناظره های صورت گرفته کاندیداها در سیما می تواند به نوعی ایفای نقش باشد و ارزیابی هر یک از این کاندیداها از نقطه نظرات مختلف حائز اهمیت خواهد بوداینجانب به عنوان یک شاگرد روان شناسی، رفتارهای یکی از کاندیداها را که بیشتر قابل بررسی است، مورد توجه قرار دادم که هر روان شناسی با دقت در رفتارهای کاندیدای مورد نظر قطعاً به همین نتیجه دست خواهد یافتبا اینکه رفتار هر چهار کاندید قابل تحلیل هست، اما رفتار یکی از این کاندیداها بیش از دیگران قابل تامل است، که بعد از ارائه نقطه نظرات خود نتیجه گیری به شما واگذار می کنم
.
پارانویا یا بیماری توهم،
در تعریف عام آن، حالتی است که شخص در آن با اهمیت فوق العاده و خارج از اندازه‌ای که به سلامت جانی و مالی خود می‌دهد، خود را شکنجه می‌دهند. این گونه از افراد مدام در این فکر هستند که عواملی انسانی، طبیعی یا ماورا طبیعی خودشان، دارایی و افراد خانواده شان را تهدید می‌کنند و همه، در فکر توطئه چینی بر ضد آنها هستند.

دیدگاه امیل کریپلین، روانشناس آلمانی، درباره پارانویا
امیل کریپلین (Emil Kraepelin 1929-1856) روانشناس آلمانی، در تلاش اولیه خود برای دسته بندی بیماریهای روانی، از اصطلاح پارانویای مطلق برای شرح حالت روانی ای استفاده کرد که توهم، جزء اصلی آن باشد اما این توهم هیچ صدمه و زوال آشکاری به سلامت عقل شخص وارد نکند و نشانه بیماریهای دیگری چون جنون زودرس (یا dementia praecox)، که اصطلاح قدیمی بیماری شیزوفرنی است، در آن نباشد. پارانویا، در معنای اصیل یونانی خود، به معنای دیوانگی است (پارا para = خارج و نوس nous = عقل). کریپلین با استفاده از این ریشه لغوی، نامی برای تشخیص افکار توهمی به وجود آورد. بنا به تعریف او هرگونه افکار توهمی، بدون احساسات خودآزارانه، در این دسته میگنجند. برای مثال کسی که دچار این توهم شده‌است که یک شخصیت مهم سیاسی یا ادبی است، می‌تواند در دسته مبتلایان به پارانویای مطلق بگنجد.

هرچند که اصطلاح پارانویای مطلق دیگر چندان استفاده ندارد و اصطلاح اختلال توهم یا Delusional disorder جایگزین آن شده‌است اما جدیدا، از این لغت برای شرح حالتی به کار میرود که شخص مبتلا به آن، از توهمات خود بسیار آزار میبیند زیرا:
۱- این شخص تصور می‌کند که صدمه یا حادثه آزار دهنده در حال رخ دادن است یا قرار است رخ دهد.
۲- شخص تصور می‌کند که شخصی قصد آزار و صدمه رساندن به او را دارد.
.
مثالهایی از پارانویای بالینی
به طور کلی و با استفاده بی قید و شرط از اصطلاح پارانویا، می‌توانیم بگوییم توهمات پارانویید می‌توانند شامل مواردی چون اینکه شخص تصور می‌کند تحت تعقیب است، مسموم شده‌است یا شخصی بسیار مهم (مانند یک شخصیت سینمایی، سیاسی یا ورزشی)، دورادور عاشق اوست. چنین توهماتی به عنوان جنون جنسی نیز شناخته می‌شوند. توهمات پارانویید معمول دیگر شامل این باور است که شخص خود را مبتلا به بیماریی تخیلی یا آلودگی انگلی میداند، یا اینکه باور دارد ماموریتی ویژه داشته و یا اینکه برگزیده خداوند است، یا اینکه اعمال وی توسط نیرویی خارجی کنترل می‌شود.

بسیاری از حکام مستبد، به پارانویا مبتلا بوده‌اند. برای مثال استالین (Stalin) نمونه بارزی از شخص پارانویید بوده‌است. این مورد می‌تواند سوال خوبی را به وجود بیاورد که در مورد استالین، در واقع دشمنان زیاد او توهم نبودند.
آیا این ممکن است که داشتن دشمنان زیاد، برای ابتلا به پارانویا کافی نیست؟ این مبحث، موجب بروز
مباحث فلسفی فراوانی شده‌است که به این لطیفه نیز منجر شده‌است: " اینکه تو پارانویا داری دلیل نمیشود که کسی آن بیرون نخواهد تو را بکشد."

درمان پارانویا
درمان پارانویا بیش از هرچیز با رفتار درمانی (behavior therapy) انجام می‌شود که هدف آن کاستن از حساسیتهای فرد مبتلا، نسبت به انتقادها و همچنین تقویت تواناییهای اجتماعی او است. سر و کار داشتن با افراد پارانیید بسیار مشکل است زیرا بسیار زودرنج هستند و رفتارشان معمولاً خصمانه‌است و از نظر احساسی بسیار بسته و نسبت به هر فعالیتی بی میل هستند.
به همین دلیل، درمان این مشکل، از پیشرفت کندی برخوردار است.برای درمان این افراد باید کوشش شود که در ابتدا چرخه شک و تردید او شکسته شود و او با تمرینهای آرامش بخش و روشهای کنترل اضطراب، از حالت انزوا خارج شود و کمکم با کمک پزشک و اطرافیان خود، تغییراتی اساسی در رفتارهای خود به وجود آورد.

بروز پارانویا در فرهنگ عمومی
در فرهنگ عامه امروز، پارانویا اشکال و روشهای مختلفی برای ابراز خود پیدا کرده‌است از جمله :
• اعتقاد به اینکه قدرت خاصی دارند یا در یک ماموریت مخصوص هستند (هذیان عظمت)
(ارجاع به گفته یکی از کاندیداها که بیان داشته بود که در سخنرانی سازمان ملل هاله نورانی اطرافش را احاطه کرده بود)

• تئوری ئوطئه یا اعتقاد به اینکه اخبار و وقایع کاملاً نامربوط، درواقع اجزا یک نقشه بزرگ و توطئه آمیز هستند
(ارجاع به گفته یکی از کاندیداها که بیان داشته بود که در سفرهایی که به خارج از کشور داشته توطئه ترور برای او کشیده بودند)

• تعقیب شدن توسط دشمنان قدرتمندی چون تروریستها، بشقاب پرنده، سازمانهای مخفی یا شیاطین

• کنترل افکار توسط اشعه نامرئی و دستگاههای پیشرفته

• ترس از مسموم شدن و اعتقاد به اینکه بعضی مواد غذایی اصولا برای مسموم کردن بشر ساخته شده‌اند (مانند قند مصنوعی و آبهای معدنی)

3 نوع پارانويا وجود دارد: اختلال هويتي، اختلال در افکار و تخيلات و شيزوفرني. در اينجا علائم اين 3 نوع بيماري براي شما ذکر شده و مي توانيد با اتکا به اين نشانه ها تشخيص دهيد که آيا خودتان و يا چه کسي از اين بيماري رنج مي برد و يا خير:1* *اختلال هويتي زماني بروز مي کند که شخص بدون وجود هيچ گونه دليلي نسبت به زندگي اجتماعي، شغلي و خانوادگي خود سوء ظن پيدا مي کند. بايد مراقب اين علائم باشيد:
.
* * * *بدگماني چنين افرادي هميشه در حالت تدافعي به سر مي برند و جهان براي آنها به منزله محيط خطرناکي است.آنها فقط شک و ترديدهاي خاص خودشان را قبول دارند و به هيچ وجه با دليل و منطق نمي توان آنها را راضي نمود و هميشه با عقل و منطق در ستيز هستند. اين تئوري به نام "توطئه چيني" کلاسيک شناخته مي شود.
.
* *زماني که شخص به يک موفعيت تازه مثل شغل جديد رابطه اي جديد و .. وارد مي شود در يک لاک دفاعي به سر مي برد. اين حالت تا زماني وجود دارد که شخص بتواند خود را با شرايط موجود وفق دهد و پايه هاي ترس خود را از بين برد. افرادي که دچار پارانويا هستند به سختي مي توانند از ترس هاي خود دست بکشند.
.
* * ** *حساسیت بیش از اندازه افرادی که به پارانویا مبتلا هستند معمولا بیش از اندازه به هشدارها و اخطارها توجه می کنند. آنها انتقاد را به سختی قبول می کنند، همیشه در حالت تدافعی به سر می برند، و افراد ستیزه جویی هستند.* *آرام و کناره گیر هستند افراد پارانویایی تا آنجایی که امکان داشته باشد خود را از سایر افراد جامعه جدا می کنند. زمانی که در یک جمع قرار می گیرند سعی می کنند در گوشه ای آرام بنشینند تا مبادا کسی متوجه حضور آنها شود. چهره های آنها معمولا سرد و بیروح است و هیچ نوع احساسی از خود نشان نمی دهند.
.
2 * * * *اختلال در افکار و تخیلات این افراد به ندرت افکار درست را قبول می کنند، تصورات خود را با هیچ کس در میان نمی گذارند، به آسانی تغییر نمی کنند و قابل اصلاح نمی باشند. این نوع پارانویا از نوع قبلی حادتر است و شخص را ناتوان تر و ضعیف تر می کند. در این شرایط 5 نوع از اوهام پوچ وجود دارد که آنها را رها نمی کند:
الف * *زجر و عذاب افرادی که دارای اختلالات هویتی هستند تصور می کنند که هم قطارانشان آنها را به تمسخر می گیرند اما کسانی که دچار اختلات افکار و تخیلات هستند تصور می کنند که تمام دنیا برای آزار و اذیت آنها بسیج شده اند و قصد شکنجه دادنشان را دارند.
.
ب * *حسادت، باید اعتراف کرد این نوع از اوهام بیشتر در خانم ها بروز می کند تا آقایون، البته نمونه هایی نیز وجود دارد که در آن مردها دچار رشک و حسد می شوند و همگان را مورد اتهام قرار می دهند.
.
ج * *اوهام شهوانی این دسته از افراد تصور می کنند که عاشق کسی شده اند که فرا انسانی است و دارای خصوصیاتی است که هیچ یک از انسان های دیگر دارای آن ویژگی های خاص نمی باشند.
.
د * *خودبزرگ بینی خوب، شاید همه ما چنین احساسی را حداقل یک یا دوبار در طول زندگی خود تجربه کرده باشیم (پس شاید نام اختلال در وهم و خیال را نتوان بر روی آن گذاشت.) افرادی هستند که با جدیت تمام تصور می کنند که دارای قدرت های باورنکردنی هستند و بر روی افراد دیگر سلطه دارند (می توانند بیماران را شفا دهند، صلح ایجاد کنند، بر کشوری حکمفرمایی کنند و غیره..)
.
ه * *اوهام جسمانی، نام دیگر این مشکل روانی مالیخولیا است. این دسته از افراد تصور می کنند که در بدن و یا سلامت جسمانی آنها همواره مشکلاتی وجود دارد. آنها حتی اگر از سلامت کامل نیز برخوردار باشند باز هم این تصور غلط دست از سر آنها بر نمی دارد.
.
3* *اسکیزوفرنی این افراد همواره دچار توهم بوده و دارای افکار عجیب و غریبی می باشند. در افکار خود همیشه یک موضوع شخصی را دنبال می کنند. آنها اصواتی را می شنوند که به گوش دیگران نمی رسد و اعتقاد دارند که کسی افکارشان را کنترل می کند و یا از طریق رسانه های گروهی به گوش همه می رسد. پس از گذشت زمان اندکی آنها زندانی ذهنشان می شوند که می تواند منجر به بروز سایر بیماری های روانی در شخص شود.
.
حال تشخیص با شما

.
Ahmad Reza Fotovvat Ph.D
In Industrial & Organizational Psychology (IOP)
Managing Director of Charisma Consultant Psychological Institute (CCPI)
Website: http://www.charismaco.com/

.
M.SHA'BAAN
.
گروه ادبستان کاوه آهنگر
http://groups.yahoo.com/group/Adabestan-Kaveh-Ahangar/

برای نشان دادن هویت و اصالت خود

هم میهن ارجمند

برای نشان دادن هویت و اصالت خود این متن را تایید و ارسال کنید

برای دیگران هم بفرستید

ایرانیان گرامی، بنظر میرسد که بار دیگر بخشی از شناسنامه و هویت ما مورد بی مهری قرار میگیرد. پرزیدنت اوباما در سخنرانی خود در روز جمعه ۲۷ ماه مارچ، متاسفانه بجای نام خلیج فارس، تنها واژه "خلیج" را بکار برد. از شما فروتنانه درخواست میگردد متنی را که بسیار محترمانه و بر پایه تشریفات دیپلوماتیک تدوین شده است، برای ریاست جمهوری امریکا بفرستید و از همه دوستان و آشنایان خود در سراسر گیتی نیز بخواهید این کار را کرده و گامی در راه حفظ هویت و تمامیت ارضی ایران بردارند. به آگاهی میرساند که بنا بر رسمی که در امریکا وجود دارد، برای اینکه متن ارسالی شما مورد توجه کاخ سفید قرار گرفته و معتبر قلمداد گردد، ضروری است که نام و نام خانوادگی و نشانی ایمیل شما در جای ویژه نوشته شود. البته شما این گزینه را دارید که بخواهید نام و نشانی ایمیل شما در برابر دید همگان قرار نگیرد.

http://petitions. tigweb.org/ Persiangulf


N. ahalimo@pacbell.net

گروه ادبستان کاوه آهنگر
http://groups.yahoo.com/group/Adabestan-Kaveh-Ahangar/

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

ایران در خطر است

پیامی از دوست گرامیم مسعود خرد دریافت کردم که اینجا میذارم تا همه بخونند:

درود

این مطلبی را بخوانید و پتیشن را با اسامی و ایمیلهای مختلف امضا کنید و از هر کسی که می شناسید بخواهید این کار را انجام دهد. مسئله واقعا جدی است

ایران در خطر است نه میخواهد تظاهرات کنید نه بازداشت شوید هر کس ادعای ایرانی بودن دارد دست به کار شود

اعتراض به اظهارنظرات غیر مسئولانۀ خانم جین هارمن“Jane Harman” نمایندۀ دموکرات کالیفرنیا پیرامون تجزیۀ ایران

ما ایرانیان درون و برون از کشور ایران توسط این طومار اعتراض خود را پیرامون اظهار نظر غیر مسئولانۀ خانم “جین هارمن” نمایندۀ دموکرت ایالت کالیفرنیا در کنگرۀ آمریکا در ارتباط با تجزیۀ ایران اعلام میداریم:

خانم “جین هارمن” در تاریخ 2009-03-05 در اجلاس سالیانه و یکهفته ای که در مرکز "مجمع عمومی ارتباطات آمریکا و اسرائیل" “
AIPAC
” در واشنگتن برگزار گردید ؛ در یک میز گرد رسمی راه حل گرفتاریهای جهانیان با دولت اسلامی ایران را ضمن گزینۀ نظامی ؛ در جدا ساختن فرهنگهای قبیله ای ایران پیشنهاد کردند!- ایشان با اشاره به کثرت قومها در ایران و تمایز فرهنگی شان با یکدیگر؛ جدائی اقوام از کل بدنۀ ایران ؛ به معنای تجزیۀ ایران را مطرح نمود.

این اظهار نظر غیر مسُولانۀ یکی از نمایندگان کالیفرنیا که با کف زدنهای چندین نمایندۀ –سناتور- و دیپلماتهای برجستۀ آمریکایی و اسراییلی و در حضورآقای شیمون پرز رئیس جمهوری اسرائیل؛در مقابل دوربینهای رسانه های مختلف بود ؛ بر قاطبۀ ایرانیان بسیار گران و تحقیر آمیز آمده وچنین توهمی را در ذهن آنان بوجود آورده که در یک چنین ا جلا س عمده و حائزاهمیتی که تصمیم گیرندگان و تعیین کنندگان خط مشی سیاسی حضور داشتند؛ چرا گفته های غیر مسُولانۀ این خانم ؛ به جای اعتراض؛ با تشویق و کف زدنهای حاضرین در جلسه روبرو شده است. و آیا چنین پیشنهاد خام و غیر مسُولانه با هدف و طرحی از پیش ساخته شده و با نیت از هم پاشیدن یک کشور با قدمت چند هزار سال سابقۀ تاریخی چون ایران نبوده است؟ و آیا به آغاز جنگهای داخلی و به جان هم انداختن اقوام ایرانی که براثر سی سال حکومت سراسر استبدادوشکنجه و دار و تازیانۀ طالبانهای ایرانی به ستوه آمده اند منجر نخواهد شد؟

از یک خانم سیاستمداری که برگزیدۀ آرای مردم است؛ بعید مینماید که با وجود چنین بی اطلاعی نسبت به روحیه؛ فرهنگ و سیاست منطقه به خود اجازه دهد چنان توصیه ها و پیشنهادهایی را بدهد که اگر از تئوری به عمل درآید؛ به دلایل بیشمار استراتزیکی و ژئوپولیتیکی ؛ کل منطقه رابه خاک و خون وآتش میکشد و دامنۀ این تخریب جهان را در خود خواهد بلعید.

با توجه به خشم و وحشت ایرانیان پیرامون این اظهار نظر و راه حل خانم جین هارمن در یک مجمع رسمی حائز اهمیت و تصمیم گیرنده – ما ایرانیان بدینوسیله از این خانم نماینده تقاضا ی تجدید نظر درباره چنان موضع خطرناک و تشنج زا را داشته و از ایشان میخواهیم با پوزش و عذر خواهی از طریق رسانه های عمومی از ایرانیان سلب سوء تفاهم نمایند.

این طومار پس از جمع آوری امضاء به همراه نظرات امضا ء کنندگان به مراکز زیر برای پیگیری و درخواست توضیح و پوزش از جانب خانم "جین هارمن" ارسا ل خواهد شد.

کنگرۀ آمریکا؛ سنای آمریکا؛ کاخ سفید؛ دفاتر خانم "جین هارمن"؛ سفارت اسراییل در آمریکا؛ سفارت آمریکا در اسراییل؛ رسانه های آمریکا و استانداری کالیفرنیا.

ایرانیاران مسئله جدیست آن را سرسری نگیرید همه دوستان را خبر کنید تا زمانی که این خانم معذرت خواهی نکند لحظه ای نباید از پای نشست تا جهانیان و لابیست های اسرائیلی بدانند که ملت ایران خواب نیست و ننگ تجزیه را نمیپذیرد

آغاز کننده این حرکت سایت بهرام مشیری است که آن را در قسمت پیوند های بلاگ دارم برای پی گیری بیشتر به این سایت مراجعه کنید

جهت امضا پتیشن به لینک زیر مراجعه کنید

http://www.petitiononline.com/iran200/

dl660k

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه

باز هم چهارشنبه خونین


باز هم چهارشنبه خونین
۱۰ نفر پای چوبه دار رفتند ۴ نفر به دار کشیده شدند

جمهوری اسلامی باز امروز را به یک چهارشنبه خونین دیگر بدل کرد. سحرگاه امروز ۱۰ نفر در زندان اوین در لیست اعدام های جمهوری اسلامی قرار داشتند. اسامی و مشخصات این ۱۰ نفر به قرار زیر بود:

۱- زینب نظر زاده ۲۸ ساله که مدت ۲ سال در زندان بسر میبرد.
۲- صفر علی که از سال ۸۶ در زندان بسر میبرد.
۳- مهدی
۴- حسین
۵- حسین علی
۶- حسین که از سال ۸۳ در زندان بسر میبرد.
۷- امیر خالقی متولد ۱۳۶۹ به اتهام قتل در سن ۱۶ سالگی
۸- علیرضا که از سال ۸۴ در زندان بسر میبرد
۹- امیر که مدت ۳ سال است در زندان بسر میبرد.
۱۰- صفر انگوتی متولد شهریور ۱۳۶۸ وی نیز به اتهام قتل در سن ۱۷ سالگی محکوم به اعدام شده است.

از میان این افرد ۴ نفر (زینب نظر زاده، حمید، حسینعلی و صفر علی) به دار آویخته شدند.اعدام ۶ متهم دیگر به مدت ۶ ماه تعلیق شده است.

نجات این ۶ نفر از چنگال مرگ خود محصول اعتراضات و فعالیتهای مختلف فعالین جنبش علیه اعدام میباشد.نکته مهم در این روز تجمع تعدادی از فعالین اجتماعی در اعتراض به اعدام در مقابل زندان اوین بود. تجمع در مقابل زندانهایی که قرار است محکومین را اعدام کنند در نجات جان محکومین به اعدام اهمیت زیادی دارد. باید در مقابل هر اعدامی تجمع وسیع و گسترده ای در مقابل زندانها ایجاد کرد و بهر طریق ممکن مانع شد تا جمهوری اسلامی جنایات خود را عملی کند.

کمیته بین المللی علیه اعدام مردم را فرا میخواند تا بهر طریق ممکن بر علیه اعدامهای جمهوری اسلامی به ویژه اعدام کودکان و نوجوانان مبارزات خود را گسترده تر کنند.

کمیته بین المللی علیه اعدام
۶ مه ۲۰۰۹

۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

رنجنامه ای از یک دانشجوی بهایی محروم از تحصیل

با سلام و احترام، اینجانب ثمین احسانی فرزند حمید به شماره
شناسنامه 2596 صادره از گرگان، یک ایرانی بهایی هستم.
تکرار می کنم یک ایرانی بهایی هستم نه یک بهایی ایرانی.
یک ایرانی هستم با تمام حقوق شهروندی یک ایرانی، با تمام حقوقی
که قانون اساسی برای هر فرد ایرانی در نظر گرفته است
از جمله حق تحصیل. اما تاکنون اجازه ورود به دانشگاه که حق مسلم هر فرد ایرانی است را نداشته ام.








" ثمین احسانی "2009-01-31


سالهاست در ایران فرم ثبت نام در کنکور سراسری
دارای ستون مذهب می باشد. اولین بار جهت شرکت در آزمون سراسری
سال 1382 فرم ثبت نام را تهیه نمودم،
از آنجایی که نام دیانت بهایی در لیست مذاهب درج شده در فرم نبود
و محلی هم برای ذکر آن تخصیص داده نشده بود،
قسمت ستون مذهب را خالی گذاشتم
ولی بعد از دریافت کارت ورود به جلسه آزمون متوجه درج اسلام
در قسمت مذهب کارت شدم.
از آنجا که ما بهاییان معتقد به تقیه نیستیم و این عمل را نوعی تبری از دین خود
می دانیم، بنده به علت درج اسلام در کارت آزمون در کنکور
سراسری آن سال شرکت نکردم.
البته پس از گرفتن کارت به باجه رفع نقص مراجعه کردم
ولی جواب درستی نگرفتم.
بعد از آن هم نامه های بسیاری به مراجع مختلف نوشتم
که تا کنون از هیچیک جوابی دریافت نکردم.
سال های بعد از آن هم به همین منوال گذشت تا اینکه امسال
برای آزمون سراسری 86 طی پیگیری های مکرر بهاییان
و تظلم خواهی های آنان، نهایتاً مسئولین محترم در جوامع بین المللی
اعلام کرده بودند که منظور از ستون مذهب در فرم ثبت نام
و نیز در کارت ورود به آزمون تنها معارفی است
که داوطلبان مایل به پاسخگویی به آن هستند.
***
با توجه به این توضیح بنده توانستم با وجود درج اسلام در کارت آزمون، در کنکور سراسری سال 86 شرکت کنم . اما وقتی نوبت به اعلام نتایج رسید با مراجعه به سایت سازمان سنجش و وارد کردن اطلاعات خواسته شده با اعلام نقص در پرونده ام رو به رو شدم.


البته این فقط مختص من نبود بلکه برای حدود 800 نفر از داوطلبین بهایی همین پیغام آمده بود هر چند این امر خیلی عجیب به نظر می رسد چون نقص در پرونده در این زمان غیر ممکن است زیرا اگر در پرونده نقص وجود داشت باید تا قبل از جلسه آزمون سراسری مشخص می شد تا داوطلب بتواند آن نقص را برطرف کند به طور مثال اگر یکی از مدارک کم است باید داوطلب قبل از جلسه آزمون مطلع شود تا پرونده را تکمیل نماید در غیر این صورت نمی تواند کارت آزمون را دریافت و در آزمون شرکت نماید.
ولی در مورد من و 800 نفر دیگر این طور نبود. بنده در هنگام دریافت کارت و نیز شرکت در آزمون هیچ مشکلی نداشتم و پیغامی مبنی بر ناقص بودن پرونده ام از سازمان محترم سنجش دریافت نکردم حال چگونه است که هنگام گرفتن نتایج کنکور ناگهان در پرونده ام نقص ایجاد شده است؟! حتی اگر اینچنین باشد باید نقص را برای من مشخص کنند و مسئولین محترم بفرمایند نقص چیست تا آن را برطرف کنم. اما این کار را نکردند.


بعد از این جریانات با سازمان سنجش مکاتبه نمودم و خواهان بررسی این موضوع تا قبل از اتمام فرصت انتخاب رشته شدم اما پاسخی دریافت نکردم. حتی عده ای از داوطلبین بهایی که برای جلوگیری از اتلاف وقت به محل سازمان سنجش مراجعه کرده بودند به کارشان رسیدگی نشد و حتی نامه هایشان را شماره نکردند. (نقص اصل 25 قانون اساسی)


وقتی از دیدگاه قانون اساسی ایران این جریانات را مورد بررسی قرار می دهیم، توجه به اصل 3 بند های 3، 8 ، 9، 14 و 15 و نیز اصول 14 – 19 – 20 – 23 – 25 و30 قانون اساسی، این تصویر را به دست می دهد که این سند ملی، تساوی عموم در برابر قانون، تامین همه جانبه حقوق افراد، رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه توسعه و تحکیم برادری، اجرای عدل و قسط و رعایت حقوق انسانی و بر خورداری از حق آموزش و پرورش و تحصیلات عالی و بسیاری دیگر را بدون تمایز از حیث مسائل قومی، زبانی و مذهبی به رسمیت شناخته است تا بدین ترتیب عموم مردم در تعیین سرنوشت خود و کشور خود سهیم بوده، در پیشبرد هر چه سریع تر آن به سوی اهداف عالی تر کوشا و ساعی باشند.
از آن گذشته وقتی آیات شریفه قرآن کریم را مورد بررسی قرار میدهیم، می توانیم دریابیم که خداوند دیانت مقدس اسلام را دین صلح و دوستی و برابری و برادری قرار داده و تنها فضل و تقوی را قابل اکرام دانسته است.


آیه شریفه 13 سوره حجرات گواه بر این موضوع است.
(( يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ)) .


همچنین دین اسلام معتقد است که مردم در قبول دین آزادند و نمی توان آن را به دیگری تحمیل نمود.
آیات شریفه ((لکم دینکم ولی الدین)) و ((لا اکراه فی الدین)) مبین این امر هستند.


آیات دیگری نیز همانند ((و رحمتی وسعت کل شیی)) و ((ما ارسلناک الا رحمة للعالمین))
گواه بر رحمت خداوند نسبت به تمامی انسانها ست.


در جای جای قرآن کریم می توان مشاهده کرد که خداوند منان همواره مردم را به اجرای عدالت و قسط دعوت فرموده اند وبدین ترتیب از تکرارآن دربسیاری از آیات قرآن و تاکید بسیار بر اقامه آن می توان به اهمیت وارزش این مهم در درگاه الهی پی برد.


آیات شریفه :سوره الحدید آیه 25 ((لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)) ،


سوره النساء آیه 135 ((يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ))


و سوره مائده آیه 8 ((يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ))
و نیز آیات : 8 سوره الممتحنة ،85 سوره هود ، 9 الرحمن ،58 النساء و 104 النساء مستند این مطلب هستند.


کجاست این عدالت و برابری که اسلام از آن سخن می راند؟
شاید هم معنای عدالت تغییر کرده است و ما خبر نداریم.


شاید در جامعه کنونی ما عدالت به معنی محروم کردن یکسری جوان ایرانی از ادامه تحصیل است.
جوانانی که قطعاً با تحصیلات عالیه خود می توانند گام های موثری در جهت رشد و ترقی کشور عزیزمان ایران بردارند.


در پایان خواهشمند بررسی و رسیدگی هرچه سریع تر، خالصانه و منصفانه به این امر هستم.

با تشکر فراوان
ثمین احسانی
http://www.hra-iran.org


۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

درباره ی کنفرانس هولوکاست که به ابتکار دولت ایران تشکیل شد (۲۰ و ۲۱ آذر ماه ۱۳۸۵ )

ما ایرانیان امضاء کنندۀ این بیانیه،

با وجود دیدگاه‌های گوناگونی كه در مورد مسئله فلسطین و اسراییل داریم؛
نظر به این که اجرای "
راه حل نهایی" توسط رژیم نازی در جنگ دوم جهانی، که به نسل کشی یهودیان و اقلیت‌های دیگر انجامید، یک واقعیت تاریخی انکار ناپذیر است؛
با اظهار تأسف از اين كه انكار اين جنايات هولناک، خود دستاویزی تبليغاتى و سیاسی برای پیشبرد
سیاست های رژیم جمهوری اسلامی شده است؛
با يادآورى اين كه ريشه‌هاى
يهودىستيزى جدیدی که امروز در كشورهاى خاورميانه رايج شده، در ايدئولوژىهاى قرن نوزدهم و بيستم غربى نهفته است و پيشينه‌اى در تاريخ ايران ندارد؛
با توجه به اين كه نخستين‌بار نيست كه رژيم جمهورى اسلامى به انكار و قلب حقايق تاريخى متوسل مىشود؛
با عنایت به این واقعیت که رژيم جمهورى اسلامى كشتار شهروندان خود را، از جمله در تابستان ۱۳۶۷، كه طى آن چندين هزار زندانى سياسى، که پیش از آن به حبس محکوم شده بودند، تنها به جرم باورهایشان، مخفيانه اعدام شدند، هرگزاذعان نکرده و مسئولیت آن را به عهده نگرفته است؛
ضمن اظهار تأسف از برپايى كنفرانس
هولوكاست (۲۰ و ۲۱ آذر ماه ۱۳۸۵)، تحریف تاريخ را توسط جمهوری اسلامی ایران به شدت محكوم مى نماييم؛
با اداى احترام به ياد ميليون‌ها قربانى يهودى و
غيريهودى هولوكاست، همدردی خود را با بازماندگان اين فاجعه عظيم تاريخى و دیگر جنایات علیه بشریت در هر جای جهان ابراز مى داريم.
۱-آبادی، دلناز (فیلم‌ساز- امریکا)
۲-آپیک، مری (هنرپیشه، نمایشنامه نویس و تهیه کننده، فعال حقوق بشر- امریکا)
۳-آشوری، داریوش (نویسنده و مترجم – فرانسه)
۴-احمدی، رامین (مدرس دانشکده پزشکی ییل- مؤسس مرکز بهداشت و حقوق بشر-امریکا)
۵-اخوان، پیام (حقوق دان، دانشکده حقوق - کانادا)
۶-اسکندانی، احمد (فعال سیاسی و حقوق بشر- فرانسه)
۷-آفاری، ژانت (استاد دانشگاه- امریکا)
۸-افخمی، غلامرضا (رئیس بنیاد مطالعات ایران- امریکا)
۹-افخمی، مهناز (مدیر اجرائی بنیاد مطالعات ایران- امریکا)
۱۰-افشار، مهستی (
Arts/Culture Executive, USA)۱۱-افشاری، علی (فعال سیاسی و حقوق بشر- امریکا)
۱۲-اکاشه بوهم، فریده (محقق علوم اجتماعی و نویسنده- آلمان)
۱۳-اکبری، حمید (استاد دانشگاه، فعال حقوق بشر- امریکا)
۱۴-امین، شادی (ژورنالیست و فعال حقوق زنان- آلمان)
۱۵-امینی، بهمن (ناشر- فرانسه)
۱۶-امینی، محمد (نویسنده و فعال سیاسی- امریکا)
۱۷-امجدی، کوروش (فعال حقوق بشر- آلمان)
۱۸-ایجادی، جلال (استاد دانشگاه – فرانسه)
۱۹-باقرزاده، حسین (فعال حقوق بشر- انگلستان)
۲۰-برادران، منیره (نویسنده و فعال حقوق بشر- آلمان)
۲۱-برومند، رویا (تاریخدان، مدیر بنیاد برومند - امریکا)
۲۲-برومند، لادن (تاریخدان، بنیاد برومند - امریکا)
۲۳-برومند، علی محمد (وکیل دعاوی- فرانسه)
۲۴-بختیاری، عباس (موزیسین و مدیر کانون فرهنگی پویا- فرانسه)
۲۵-بهروزی، ژاله (فعال حقوق بشر، کمیته مادران برای آزادی- امریکا)
۲۶-بهنود، مسعود (نویسنده و ژورنالیست- انگلستان)
۲۷-بیضایی، نیلوفر (نمایشنامه نویس و کارگردان- آلمان)
۲۸-بینا، سیروس (استاد ممتاز در دانشگاه مینوسوتا- امریکا)
۲۹-پارسی‌پور، شهرنوش (نویسنده- امریکا)
۳۰-پاکزاد، جهان (محقق و مدرس- فرانسه)
۳۱-پروین، محمد (فعال حقوق بشر، استاد دانشگاه، مؤسس بنیاد مهر- امریکا)
۳۲-پرهام، باقر (نویسنده و مترجم- فرانسه)
۳۳-پورعبدالله، فریده (فعال حقوق بشر)
۳۴-پورعبدالله، سعید (فعال حقوق بشر)
۳۵-پیرنظر، ژاله (استاد دانشگاه – امریکا)
۳۶-تقوایی، احمد (عضو مؤسس انجمن آینده‌نگر- امریکا)
۳۷-دادستان، جواد (فیلم‌ساز- فرانسه)
۳۸-داوری، آرتا (نقاش- آلمان)
۳۹-دانشور، عباس (شیمیست- هلند)
۴۰-دانشور، حسن (ریاضی دان- هلند)
۴۱-دانشور، رضا (نویسنده- فرانسه)
۴۲-رشید، شهروز (شاعر و نویسنده- آلمان)
۴۳-روستا، میهن (فعال حقوق بشر- آلمان)
۴۴-رویایی، یدالله (شاعر- فرانسه)
۴۵-زرکش یزدی، فتحیه (فعال حقوق بشر- انگلستان)
۴۶-زیازی، ارسلان (نویسنده- آلمان)
۴۷-ساتراپی، مرجانه (نویسنده- فرانسه)
۴۸-سرشار، هما (ژوزنالیست- امریکا)
۴۹-سرشار، هومن (مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی - امریکا)
۵۰-سلطانی، پروانه (هنرپیشه و مدیر تئاتر- انگلستان)
۵۱-شهریاری، شیلا (امریکا)
۵۲-شفیق، شهلا (جامعه شناس، نویسنده و فعال حقوق بشر- فرانسه)
۵۳-صدر، حمید (نویسنده- اتریش)
۵۴-صیاد، پرویز (هنرپیشه و نمایشنامه نویس- امریکا)
۵۵-طلوعی، رویا (فعال حقوق بشر- امریکا)
۵۶-طبری، شهران (ژورنالیست- انگلستان)
۵۷-عبقری، شهلا (استاد دانشگاه- امریکا)
۵۸-عبقری، سیاوش (استاد دانشگاه- امریکا)
۵۹-عطری، اکبر (دانشجو و فعال حقوق بشر و فعال سیاسی- امریکا)
۶۰-جهانگیری، گلرخ (فعال حقوق زنان- آلمان)
۶۱-جهانشاهی، مرجان (استاد دانشگاه – انگلستان)
۶۲-حجازی، قدسی (استاد دانشگاه – آلمان)
۶۳-جلیلی، محمدرضا (استاد دانشگاه- سویس)
۶۴-حکمت، هرمز (مدیر ایران‌نامه، فعال حقوق بشر- امریکا)
۶۵-حجت، علی (فعال حقوق بشر- امریکا)
۶۶-خاکسار، نسیم (نویسنده- هلند)
۶۷-خاذنی، ناهید (محقق و مدیر برنامه در ناسا – امریکا)
۶۸-خداپرست، زری (آرشیتکت- امریکا)
۶۹-خرسندی، هادی (شاعر و نویسنده- انگلستان)
۷۰-خواجه‌الدین، مینو (نقاش- آلمان)
۷۱-خونانی، آذر (فعال حقوق بشر)
۷۲-خوانساری، مهرداد (فعال سیاسی- انگلستان)
۷۳-کاظمی، منیره (فعال حقوق زنان- آلمان)
۷۴-کریمی حکاک، احمد (استاد دانشگاه- امریکا)
۷۵-فرح، ابراهیمی (امریکا)
۷۶-فرهمند، فریبرز (مهندس)
۷۷-فرسایی، فهمیه (نویسنده – آلمان)
۷۸-فانی یزدی، رضا (فعال سیاسی- امریکا)
۷۹-قهاری، کیواندخت (تاریخدان، ژورنالیست- آلمان)
۸۰-قاسمی، فرهنگ (استاد دانشگاه- فرانسه)
۸۱-مافان، مسعود (ناشر- آلمان)
۸۲-مرادی، گلمراد (محقق علوم سیاسی و مترجم)
۸۳-مشاور، زیبا (محقق سوآس، انستیتوی خاورمیانه در لندن)
۸۴-مشکین قلم، شاهرخ (رقصنده باله و هنرپیشه تئاتر- فرانسه)
۸۵-مرادی، هما (فعال حقوق زنان- آلمان)
۸۶-مصداقی، ایرج (فعال حقوق بشر و نویسنده- سوئد)
۸۷-مظفری، مهدی (استاد علوم سیاسی- دانمارک)
۸۸-مظاهری، احمد (فعال سیاسی- امریکا)
۸۹-مظاهری، لیلی (وکیل دعاوی، فعال حقوق بشر- امریکا)
۹۰-محی‌الدین، سمیرا (کانادا)
۹۱-معمارصادقی، مریم (خانه آزادی- امریکا)
۹۲-ملکوتی، سیروس (آهنگساز، مؤسس هنرمندان بدون مرز- انگلستان)
۹۳-معینی، محمدرضا (ژورنالیست، فعال حقوق بشر- فرانسه)
۹۴-مناف‌زاده، علیرضا (نویسنده- فرانسه)
۹۵-منزوی، فائزه (فعال جنبش زنان)
۹۶-موریم، خسرو (جامعه‌شناس- فرانسه)
۹۷-مولوی، افشین (ژورنالیست- امریکا)
۹۸-میلانی، عباس (نویسنده و استاد دانشگاه – امریکا)
۹۹-ناصحی، رضا (مترجم و فعال حقوق بشر- فرانسه)
۱۰۰-نفیسی، آذر (نویسنده - امریکا)
۱۰۱-نفیسی، مجید (نویسنده و شاعر- امریکا)
۱۰۲-وزیری، هلن (آلمان)
۱۰۳-وحدت حق، وحید (محقق علوم اجتماعی)
۱۰۴-همایون، داریوش (نویسنده – سویس)

نویسنده:
صد و چهار عضو ایرانی جامعه ی مدنی
ناشر:
نیویورک رویو اف بوکس
تاریخ انتشار:
فوریه ۱۵، ۲۰۰۷
نوع متن:
بیانیه
کپی رایت بنیاد عبدالرحمن برومند

http://www.iranrights.org/farsi/library.php