۱۳۹۳ آذر ۲, یکشنبه

تساوی حقوق در اسلام

اجازه بدین اینطوری شروع کنم که مثلا در اون زمان فرض می‌کنیم یک قبیله ۵۰۰ نفر بوده و یک قبیله دیگه ۱۰۰ نفر. خوب اگه این دو قبیله به دلایلی در سال ۳ بر هم هم جنگ میکردند و قبیله‌ای که ۵۰۰ نفر جمعیت داره در هر جنگ ۵۰ مرد جنگی از دست میداد در عرض ۲ یا ۳ سال این قبیله محکوم به فنا بوده. بخاطر همین هم این مردم پیشبینی‌ هایی میکردند تا از انقراض خود جلوگیری کنند. طبیعتا در بیانانی که جنگ‌های قبیله‌ای به دلیلی‌ میتونسته اتفاق بیفته مردان که قدرت جنگیدن داشتند مهمتر به شمار می‌رفتند و به همین خاطر رییس قبیله که قانون گذار بوده قوانین تو طوری طراحی‌ میکرده که مردان آزادی بیشتری داشته باشند. مثلا اگر جنگی میشده مرد حق داشته در جنگ زنانی که به اسارت گرفته جز مایملک خود بکنه که در قران این کار با واژه "ملکت ایمانکم" شناخته میشه. در این قبایل بخاطر تلفاتی که از مردان جنگی داده میشده مجبور بوده اند که زنانی اسیر را به گنیزی بگیرند و حق آزادانه تجاوز جنسی‌ به آنان را داشته باشند.

مثلا اگر در هر جنگی همین قبیله که نام بردیم [۵۰۰ نفر] تعداد ۲۰ اسیر زن می‌گرفتند و هر ساله ۳ تا جنگ انجام میشده، هر ساله ۶۰ گنیز میگرفته اند و این ۶۰ گنیز در عرض ۱۰ سال ۶۰۰ تا فرزند میزاییدند و اگر نصف نوزادان را پسر احتمال بدهیم از این گنیزان سالی‌ ۳۰۰ مرد جنگی به قبیله اضافه میشده، البته فرزندان دختر را هم فراموش نکنیم که آنها هم به عنوان سرمایه‌های تولیدی و بعد از رسیدن به سنّ بلوغ به عنوان مادران زاینده تولید مردان جنگی میکرده اند.
به همین خاطر است که در اسلام گرفتن زن به گنیزی و تجاوز جنسی‌ به او کاملا آزاد و قانونی و حلال است و حتی زن شوهر دار که شوهرش هنوز زنده است [نسا ۲۴] از این قانون مستثنا نبوده. البته این یک برداشت کلی‌ همه جانبه بود. در مورد مثلا مورد نام برده شده در پست میشه گفت وقتی‌ موضوع دیه و قصاص و رد و بدل کردن دو طرفه اسیران پیش میومده این قوانینی‌ که در پست میبینیم کاملا در راستای نجات قبیله از فروپاشی و انقراض در مقابل دشمنان خارجی‌ کمک شایانی میکرده. یا مثلا وقتی‌ یک زن حق دیه و قصاصش کمتر از مرد باشه، مردان جنگی آن روز میتونستند به راحتی‌ هر چند زن را به اسارت بگیرند و از این راه هم به درامد [برده فروشی] قبیله بیفزایند و هم اینکه آزادانه و بدون ترس از محدودیت‌های قوانین رییس قبیله به آنان تجاوز جنسی‌ بکنند و فرزندان بسیاری [مردان جنگی] برای آینده قبیله از خود بجا بگذارند. مثلا همین دیه را در نظر بگیریم که اگه امروزه بخواهیم تصویری از این عمل به دست بیاریم میشه اینطوری گفت که مثلا فرض کنید مردی از یک خانواده یا یک قبیله بر اثر یک زد و خوردی کشتهٔ میشه و این خانواده یا رییس قبیله در ازای آن مقتول ۱۰۰ شتر دریافت میکنند، امروزه این را میشود اینطوری مقایسه کرد کا خانواده مقتول تعداد ۱۰۰ تا ماشین اتوبوس یا کامیون را دریافت میکنه و با این تعداد ماشین دریافت شده به عنوان حق دیه میتونه خیلی‌ کار‌ها بکنه. در آن زمان یک شتر رو میشه به جرات امروزه با یک تریلی ۱۸ چرخ مقایسه کرد.


 حتی ماجرای مهریه مرد به زن در نکاح اسلامی مربوط به خریدن یک زن است.

ازدواج متعه:
متعه در زبان عربی از مصدر "مطاع" گرفته میشود و معنی‌ "جنس" و یا "کالا" میدهد. ویژگی‌ دادن واژه "متعه" در فرهنگ اسلام برای این نوع ازدواج زیاد شگفت به نظر نمیرسد. زیرا در اسلام و قانون اساسی‌ آن قران "ایه ۱۱ سوره شعوری" زن وسیله ارضاع شهوت مرد و تولید مثل به شمار رفته است. از این رو ودجود زن برای مرد در واقعا مانند وجود یک متاع و یا کالا است. بهمین جهت برای ازدواج موقت مرد با زن که ممکن است تنها برای یک نوبت همخوابگی انجام شود، واژه متعه به معنی‌ متاع کوجک و مونث گزینش یافته است. در این نوع ازدواج بنا به شیوه‌ای که در زمان قبل از اسلام معمول بوده زن و مردی با یکدیگر برای همخوابگی وارد گفتگو می‌شدند و زن موافقت می‌کند در برابر دریافت مبلغ معینی از مرد خود را برای مدتی‌ که هر دو با آن موافقت میکنند در اختیار مرد بگذارد و پس از پایان آن مدت از مرد جدا شود. بدیهی‌ است که پیمان یاد شده میتواند بین آن دو با موافقت هر دو ادامه یابد.
متعه یک نوع ازدواج موقت به شمار میرفت. برای ایجاد چنین رابطه ای، مرد به زن میگفت: من در برابر پول معینی که به تو می‌پردازم برای مدت محدود و معلومی از بدن تو لذت خواهم برد. هدف چنین ازدواجی تنها بهره برداری جنسی‌ از زن و رفع نیاز نفسانی مرد بود. به گفته دیگر در این نوع ازدواج هیچیک از هدف هایی که در سایر ازدواج‌ها مورد نظر قرار می‌گیرد مانند تولید نسل و غیره در میان نبود و هدف تنها بهره گیری از لذت جنسی‌ بود. ازدواج متعه بعد‌ها در اسلام منع گردید.
ابو الحسن مسما، الجامع، الصحیح [بیروت: بدون تاریخ]، جلد ۳. سرفصل ازدواج، صفحه ۱۳۰ و ۱۳۱

ازدواج اماء: که ازدواج با کنیزان بود. اگر کسی کنیزی را می خرید، بی آن که مهری برای آن بپردازد، همسرش می شد و می توانست او را به دیگری بفروشد.  این ازدواج دقیقا وارد اسلام شد و امروزه جزیی از قانون برده داری اسلام است. بطوری که خریدن گنیز یا به اسارت گرفتن او در حکم ازدواج با اوست و یکی‌ از راه‌های محرمیت در اسلام خریدن یا به اسارت گرفتن گنیزه. بر طبق احکام اسلام حتی شوهر داشتن آن گنیز هم نمیتواند جلوی این حق استفاده جنسی‌ صاحب او را از او بگیرد.

نکاح مطلق: به آن "ازدواج بویسله پیمان زناشویی" و یا "ازدواج دوست مآبانه" میتفتند که مردی با پدر و مادر دختر صحبت میکرد و دختر آنان را خریداری میکرد و مبلغی بابت این خرید به پدر و مادر آنان می‌پرداخت که به آن "صداق" [ص با کسره می‌گفتند که این صداق بعد‌ها تبدیل به مهریه شد. که این ازدواج باعث افزونی در آامد خانواده دختر میشد. حتی در خانواده‌های عرب قبل از اسلام به محض تولد نوزاد دختری مردم به پدر و مادرش شادباش می‌گفتند. اگر چه در این نوع ازدواج حقوق زن و مرد برابر بود ولی‌ یکی‌ از شرایط این نوع ازدواج این بود که فرزندی که از این ازدواج بوجود میاید به طایفه مادر کودک تعلق می‌گرفت. که محمد این نوع ازدواج را تغییر داد به این صورت که فرزند به طایفه پدر تعلق می‌گرفت. اهمیت این قانون برای تازی‌های بیش از اسلام این بود که هنگامی که تازی‌ها به قبایل دیگر حمله میکردند و زنان باردار را به غنیمت می‌گرفتند فرزند به مردی تعلق می‌گرفت که مادر باردار را به غنیمت یا ربوده بود.
برگرفته از کتاب زن در ادیان ابراهیمی صفحه ۱۵۰

در اسلام مرد قیم (نسا ۳۴) زن محسوب میشه و در همین قرآن میگه که زن فراموشکار است، در همین آیه الله به مرد اجازه میده که فقط در صورتی‌ که بترسه که زن از او اطاعات نخواهد کرد حق داره او را کتک بزنه.

به همین خاطر در شهادت گرفتن بایستی‌ دو زن به شهادت گرفته بشودن تا اگر یکی‌ فراموش کرد آن دیگری او را به خاطر آورد. همین آیه را محمد در حدیثی تایید میکنه و بدون تعارف میگه زن ناقص العقل است. پیامبر بدون تعارف گفت زن یک عورت متحرک است و بایستی‌ در خانه نگه داشته شود. چیزی که به روشنی در قرآن و سنت دیده میشه اینه که زن به عنوان یک انسان کامل با حقوق کامل یک انسان شناخته نشده. در سوره ال عمران آیه ۱۴ به روشنی و بدون هیچ تعارفی الله زن را جز اموال دنیوی مرد محسوب میکنه و نام او را در کنار زمین و ‌اسب و جواهرات مرد میاره. الله در سوره اعراف ۱۸۹ به روشنی میگه که زن را برای خاطر آرامش مرد آفرید. حتی بعضی‌ از فقهای‌های اسلام زن را جز نباتات و حیوانات نامیده اند که برای آسایش خاطر مرد آفریده شده. در سوره ۲۲۳ بقره زن را کشتزار مرد مینامد که از هر جا خواستید وارد شوید. به همین خاطر است که زن حق ندارد درخواست تمکین مرد [هر کجا و به هر تعداد و هر زمان] را رد کند ولی‌ مرد فقط تعداد انگشت شماری در سال اجبار برای تمکین زن داره. الله در آیه ۳ سوره نسا به مرد مسلمان میگه اگر می‌ترسید که عدالت را رعایت نکنید به گنیزانتان اکتفا کنید. در آیه ۲۹ همین سوره میگه اگر نمیتوانید زن آزاد بگیرید از گنیزانتان استفاده بکنید. حتی در آیه ۲۴ نسا الله به مرد مسلمان اجازه میده به گنیز شوهر داری که در جنگ اسیر شده تجاوز جنسی‌ بکنه. برتری مرد را بر زن در تمام احکام اسلام میشود براحتی دید از آن جمله حق طلاق، نکاح، وظایف زنان، محدودیت‌های اجتماعی و مدنی زنان، گزینش آزادانه شغل هایی مثل قضاوت و امثالهم که زن را بر مرد برتری اجتماعی میده و بر مرد حاکم میکنه،  

 وقتی‌ خوب به فلسفه اسلام نگاه می‌کنیم میبینیم که برتری‌های زن نسبت به مرد در اسلام فقط از جنبه اخلاقی‌ و احساسات تند و رقیق زن است. که چون احساساتی است و زود رنج بایستی‌ او را در خوردن و لباس پوشیدن و مسکن دادن و خوابیدن و موجبات رفاه و آسایش او را فراهم آوردن بایستی‌ بر مرد مقدم باشد. درست مثل کودکی که بخاطر ضعف‌هایش در موارد خورد و خوراک به او تقدم میدهیم ولی‌ در مورد حقوق سیاسی و اجتماعی زن به هیچ وجه بالاتر از مرد نیست. البته این تقدم‌های کودکانه زن بر مرد را که نام بردم در صورتی‌ است که زن از مرد اطاعات کند و وظیفه اش را نسبت به شوهر بخوبی انجام دهد. وگرنه مرد میتونه هوو سرش بیاره، نفقه را قطع کنه یا براش لباس نخره، در مورد سکس بهش بی‌ محلی کنه [و با همسران قانون دیگر خود خوش بگذرونه] و کتکش بزنه. حتی به بهشت رفتن زن به رضایت شوهر بستگی داره. فلسفه اسلام اینه که زن تا وقتی‌ که در خانه پدر است [در صورت حفظ آبروی پدر] دری از در‌های بهشت را به روی پدر میگشاید، و وقتی‌ به خانه شوهر رفت نصف دیگر ایمان شوهر خود را تکمیل میکنه یا وقتی‌ مادر میشود فقط بخاطر اینکه فرزندی برای اسلام میاورد و برای اسلام تربیت می‌کند احترامش در مقابل فرزندان واجب است. ولی‌ یک زن تنها بدون پدر و برادر و شوهر و فرزند هیچ حقوق اجتماعی یا سیاسی نداره. خلاصه کنم که زن در اسلام به عنوان شهروند درجه دوم محسوب میشه که بایستی‌ همیشه زیر دست یک مرد باشه و تابع اوامر او. یک برده جنسی‌ که حتی در مواردی مرد حق داره او را به قتل برسونه بدون اینکه قصاص بشه. 

زن مملوک مرد است
اگر سجده کردن برای غیر خدا جایز بود، دستور میدادم تا زن
در برابر شوهرش سجده کند. (فروع کافی، ج 5، ص 507)
مکارم الاخلاق طبرسی ص 616
الكافي، ج5، ص: 508














 

 قانون غیرت [شرف]: هرگاه مرد همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد می‌تواند در همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتی که زن مکره (مجبور) باشد فقط می‌تواند مرد را به قتل برساند. ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی

قانون قصاص شرط ابوت: پدر و جد پدری در صورت کشتن فرزند قصاص نمی‌شوند. ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی




 سيد قطب يکي از بنيانگذارانجنبش اسلاميست، در توجيه حق تنبه مرد در آيه فوق چنين تلاش ميورزد:

" و شواهد الواقع، والملاحظات النفسية، علي بعض أنواع الانحراف، تقول: إن هذه الوسيلة تکون انسب الوسائل لإ شباع انحراف نفسی معين، و إصلاح سلوک صاحبه . . . و ارضائه . . في الوقت ذاته !. . . فربما کان من النساء من لا تحس قوة الرجل الذي تحب نفسيها أن تجعله قيماً و ترضي به زوجاً إلا حين يقهرها عضليها ! و ليست هذا طبيعة کل امرأة و لکن هذا الصنف من النساء موجود . وهوالذي قد يحتاج الي هذه المرحلة الاخيرة . . . ليستقيم و يبقي علي الموسسة الخطيرة . . . في سلم و طمأنينة." ( في ظلال القرآن، سيد قطب في تفسير النساء: 34 ) يعني :

" حقايق زندگي و مشاهدات رواني، از اشکال معين انحرافات بيانگر اين است که اين روش ( تنبه فزيکي زن ) يکي از مناسب ترين راه ها جهت فرونشاندن گمراهي و خطاي ويژه است، اصلاح خصوصيات يک شخص . . . و راضي ساختن او ( زن ) . . . در عين حال! حتي بدون موجوديت اين شکل از انحراف رواني، ممکن بعضي از زن ها نخواهند بر قدرت مرد، کسي که دوست دارند که او ( مرد ) باغبان يا همسرشان باشند، اعتراف کنند. بجز هنگامي که مرد از لحاظ فزيکي بر آنها غالب شود! اين طبيعت هر زني نيست. اما اين نوع ( زن ) وجود دارد. و زنان اين چنيني براي اينکه درست شوند نياز به معالجه دارند و . . ." ( 60 )

 
زن حیوانیست برای آمیزش و ارضا جنسی‌ مرد:
«و از عنایات الهی در خلقت زمین، تولد حیوانات مختلف است… که بعضی
برای خوردن اند… و بعضی برای سوار شدن و زینت… و بعضی برای بار
کشیدن… و بعضی برای تجمل و آسایش… و بعضی برای آمیزش… و بعضی
برای تهیه ی پوشاک و خانه و اثاث…»
زنها به سبب ضعف عقولشان و جمود و انحصارشان بر ادراک جزئیات و رغبت
آنها در زخارف دنیا، از روی حق و صدق، نزدیک است ملحق به حیوانات زبان
بسته بشوند، چرا که اغلب، سیره آنها حکم چهار پایان را دارد ولی کساء و پوشش
آنها به صورت انسان است، تا اینکه از مصاحبت با آنها و از برخوردشان تنفر حاصل
نشود و در نکاح با آنها رغبت و میل حاصل شود و از این جهت در شرع مطهر، جانب
و طرف مردان غلبه پیدا کرده است.
منبع : الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج7، ص: 137
اسفار اربعه7: 136 مکتبه مصطفوی

 بعضي از روشنفکران اسلامي، با اقتباس گفته فوق مي گويند: " هذا الي جانب من يقول أن النشوز هو حالة مرضية تنتاب المرأة و هذه الحلة المرضية نوعان: الاول هي الحالة التي تلتذ فيها المرأة بأن تکون الطف الخاضع و بأ ن تضرب و تعذب و هو ما يسمي في علم النفس (Masochism ) و الثاني هو الحالة المرضية التي تلتذ فيها المرأة بأن توقع الأذي بالغير و أن تتسلط و تتجبر و تتحکم و تسيطر و هذه الحالة تسمي ( Sadism ) في علم النفس فمثل هذه المرأة لا حل لها سوي انتزاع شوکتها و کسر سلاحها الذي تتحکم به و سلاح المرأة أنونتها اما المرأة الاخري التي لا تجد لذتها الا في الخضوع و الضرب فالضرب لها علاج، و من هنا تتفق کلمة القرآن: و اهجروهن في المضاج و اضربوهن مع أحدث ما وصل اليه علم النفس العصري في فهم المرأة الناشز، فکانت هذا الکلمة من المعجزات العلمية للقرآن اذ تلخص ما اتي به علم النفس في مجلدات عن المرأة الناشز و علاجها ." يعني:

" ياغي گري ( نشوز ) زن يک حالت پزشکي است و به دو نوع است: نخستين حالت اين است که زن براي اينکه همسر مطيع باشد، از شکنجه و آزار احساس آسايش و لذت ميکند و به آن رغبت دارد. و اين چيزي است که رضا به جفاي معشوق ناميده ميشود. دومين حالت هنگامي است که زن دوست دارد به همسرش صدمه زده و به حريف پيروز شده و مسلط شود. چيزي که ساديسم ناميده ميشود. زنان اين چنيني علاجي جز نابودي ابزار تسلط شان، که عبارت است از طبيعت زنانه آنها، ندارند. اما زنان ديگري، آنهائي که از اطاعت و تنبه شدن لذت مي برند راه علاج و درمان شان تنبه فزيکي است. بنابراين دستور قرآن: تبعيد کنيد آنها را در کنج خانه ها و بزنيد آنها را، موافقت دارد با کشفيات جديد روان پزشکي در زمينه درک زن ياغي و متمرد. اين نمونه اي از معجزات علمي قرآن است، زيرا اين نتيجه و حاصل حجم بزرگي از تحقيقات علم روانشناسي در زمينه زنان متمرد و ياغي است. " ( 61 )


 

همین حرفو تفسیر نمونه در تفسیر آیه ۳۴ سوره نسا میزنه که بار‌ها تو پست هام نشون دادم و از تکرار آن خود داری می‌کنم و فقط قسمتی‌ خلاصه گونه از این تفسیر رو اینجا میذارم:
زيرا: اولا: آيه ، مساءله تنبيه بدنى را در مورد افراد وظيفه نشناسى مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديـگـرى دربـاره آنـان مفيد واقع نشود، و اتفاقا اين موضوع تازه اى نيست كه منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانين دنيا هنگامى كه طرق مسالمت آميز براى وادار كردن افراد به انـجـام وظـيـفـه ، مؤ ثر واقع نشود، متوسل به خشونت مى شوند، نه تنها از طريق ضرب بـلكـه گـاهـى در مـوارد خـاصـى مـجـازاتـهـايـى شـديـدتـر از آن نـيـز قايل مى شوند كه تا سرحد اعدام پيش مى رود. ثالثا: روانكاوان امروز معتقدند كه جمعى از زنان داراى حالتى بنام تفسير ((مازوشيسم )) (آزارطـلبـى ) هـسـتـنـد و گـاه كه اين حالت در آنها تشديد مى شود تنها راه آرامش آنان تـنـبـيـه مـختصر بدنى است ، بنابر اين ممكن است ناظر به چنين افرادى باشد كه تنبيه خفيف بدنى در موارد آنان جنبه آرام بخشى دارد و يك نوع درمان روانى است . مـسلم است كه اگر يكى از اين مراحل مؤ ثر واقع شود و زن به انجام وظيفه خود اقدام كند مـرد حـق نـدارد بـهـانـه گـيـرى كـرده ، در صـدد آزار زن بـرآيـد، لذا بـه دنبال ايـن جـمـله مـى فـرمـايـد: ((اگـر آنـها اطاعت كنند به آنها تعدى نكنيد)) (فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا) آیه 34 سوره نساء- تفسیر نمونه


 هر دو نقل بالا بيانگر و مبتني بر دستورات ضد انساني و زن ستيز قرآن است که مي گويد زنان گمراه را بزنيد تا از گمراهي باز گردند. اما درک وباوري که اين خصلت يعني ياغيگري را جز طبيعت زن دانسته و آنرا ناشي از سرشت خلقت مي پندارد، چرا راه علاج را بر تنبه جسمي زن مي بيند. چنانچه مشاهده مي کنيد اسلاميون اين " بيماري ذاتي" که خواست خداي متعال است، را معجزه خوانده و براي توجيه اين همه بربريت و زن ستيزي وقيحانه از علم روانپزشکي نيز استمداد ميجويند. از قرآن گرفته تا گفتار و کردار محمد پيغمبر اسلام و اعوان و انصارش، همه تنبه جسمي زن را توجيه نموده اند و اين حقي است از آن مردان و فقط مردان. مردي که از تمرد و ياغيگري زنش بيم دارد، نخست او را نصيحت کند، اگر اين امر کارگر نيفتاد مرد حق دارد که از بستر او دوري جويد، اگر اين هم مؤثر نيفتاد او ( مرد ) حق دارد که زنش را بزند.

سيد قطب ديناميزم راندن زن و پاسخ ندادن به نياز هاي جنسي اش را وقتي که نصيحت کار سازنيست، چنين توضيح ميدهد:

" هنا يجيء الا جراء الثاني . . . حرکة استعلاء نفسية من الرجل علي کل ما تدل به المرأة من جمال و جاذبية . . و اهجروهن في المضاجع . . والمضجع موضع الإغراء والجاذيبة، التي تبلغ فيها المرأة الناشز المتعالية قمة سلطانها. فأذا استطاع الرجل أن يقهر داوفعه تجاه هذا الاغراء، فقد أسقط من بد المرأة الناشز أمضي أسلحتها التي تعتز بها." (سيد قطب، في ظلال القران، في تفسير سورة النساء:34) يعني:

" اينجا مرحله يا فاز دوم مي آيد . . . مرد بايد که يک حرکت برتر رواني بر عليه همهٌ جذابيت و زيبائي زن بکار گيرد، از طريق دوري جستن ويا راندن او از بسترش. زيرا بستر محل اغوا و فريب است، جائي که زن متمرد به اوج قدرتش دست ميابد. اگر مرد بتواند به ميلش بر ضد اغواي زن فايق آيد، آنگاه است که او ( مرد ) موفق به خلع سلاح شده است." ( 62 )
 
 يکي ديگراز اسلاميست ها گفته هاي فوق را چنين تکرار ميکند: " هجرها . . هو علاج رادع للمرأة مذل لکبريائها، فإن أعز ما تدل به هو أنوثتها، وأقوي ما تغزو به الرجل هو هذا السلاح . . . فأذا فله لها . . . فقد أبقاها بلا سلاح . . و ذلک أن ما تشعر به المرأع من هزيمة." ( البهي الخولي، الاسلام و المرأة ألمعاصرة، ص 105 ) يعني:

" اين راندن از خود جنسي، علاجي است که زن ياغي و متمرد را از ياغيگري باز ميدارد، و باعث جريحه دار شدن غروراو ( زن ) ميگردد. چيزي که مهمترين گنجينه زن محسوب ميشود زنانگي او است . . . بنا براين ضربه خوردن آن تحقير آميزترين شکست براي او ( زن ) است." ( 63 )

بنا براين مرد حق دارد که زنش را از خود براند يعني با او مقاربت جنسي نکند و او را تنبه فزيکي نمايد، هرگاه از ياغي گري او بيمناک است. زن اما، هرگز حق ندارد که به همچون راه کردي جهت اصلاح شوهر متمردش دست برد، 

 چنانچه از آيه زير مستفاد ميشود: " و إن أمرأة خافت من بعلها نشوزأ او اعراضأ فلا جناح عليهما أن يصلحا بينهما صلحاً و الصلح خير" ( سوره النساء: 128 ) يعني: " و اگر زني از شوهرش بيم آن داشت که با وي راه مخالف و بد سلوکي پيش گيرد يا از او دوري گزيند باکي نيست که هر دو طريق مصالحت و سازگاري بنمايند." ( 64 )

از آيه هاي 34 و 128 سوره نساء به روشني بر مي آيد که، هنگامي که زني از ياغيگري و بي وفائي شوهرش هراس دارد، قرآن به او دستور مدارا و سازش ميدهد، ولي وقتي قضيه بر عکس است يعني مرد بيم ياغي گري از جانب زنش را دارد، قرآن در دفاع از حق مسلم و يزداني مرد بر خواسته و دستور راندن او ( زن ) از بستر و سر انجام استفاده از زور را ميدهد.

بخاري در حديث زير مثالي از حق اختيار زن ميآورد، هرگاه که او از جفاکاري و بيوفائي شوهرش بيمناک باشد: "عن عائشة- و إن امرآة خافت من بعلها نشوزأ أو اعراضأ- قالت: هي المرأة تکون عند الرجل لا يستکثر منها فيريد طلاقها و يتزوج غير ها، تقول له: امسکني و لا تطلقني، ثم تزوج غيري ، فأنت في حل من النفقة علي و القسمة ليي فذلک قوله تعلي ـ فلا جناح عليهما أن يصلحا بينهما صلحا والصلح خير ــ." ( صحيح بخاري عربي ــ إنجليزي جزء 7 حد يث 134 ) يعني:

" از عايشه ( راجع به اين آيه که ميگويد: و اگر زني از شوهرش بيم آن داشت که با وي راه مخالفت و بد سلوکي پيش گيرد يا از او دوري گزيند) نقل شده است که ميگويد اين آيه مربوط به زني است که شوهرش نمي خواست بيشتر از اين او را به همسري خودش نگهدارد، بلکه ميخواست که او را طلاق نمايد و با ديگري ازدواج کند، از اينرو زن به مردش گفت: " مرا نگهدار و طلاقم مده، و با ديگري ازدواج کن و من از تو نفقه نمي خواهم و نه هم با من همبستر شو." خداوند دستور ميفرمايد: صلحي برضاي طرفين که صلح بهر حال بهتر است." (65 )


بر مبناي حديث فوق از بخاري، زني که از بيوفائي و جفا از جانب شوهرش بيم دارد، قرآن به او توافق صلح آميز را توصيه مي کند و حتي از او ( زن ) ميخواهد که حاضر به تسليم در برابر خواستهاي مردش از آنجمله ازدواج وي با کسي ديگري شود، و سر انجام حاضر شود که از حق خودش بلحاظ مالي و رابطه جنسي هم بگذرد. عايشه در مورد اين موقعيت نا مساعد زن حکايتي دارد که شنيدني است: ". . . و چون سوده دختر زمعه ميترسيد پيغمبر او را طلاق دهد به حضرت گفت نوبت مرا مراعات مکن من توقع همبستري با ترا ندارم و شب خود را به عايشه ميدهم ولي مرا طلاق مده زيرا ميخواهم روز حشر جزء زنان تو محسوب بشوم." ( 23 سال ، ص 209 ، علي دشتي )

 تنبه جسمي زن متمرد، بعنوان آخرين راه حل و چاره جوئي پيش از طلاق است، زن نخست بايد نصيحت شود و اگر اين امر مؤثر نيافتاد، مرد حق دارد که از همخوابگي با او ( همسرش ) دوري گزيند. حکم قرآن مبني بر رفتار نيک با زن در تناقض با اين حکم که زن ياغي را تنبه نموده و ازش دوري گزيند نيست، چون از نظر اسلام تنبه جسمي زن خود عين مهرباني و شفقت با او است. محمد پيامبر اسلام که خود گويا مهربانانه ترين سلوک را با زناش داشته، ازهمهٌ آنها مدت يکماه دوري ميگزيد. ( 66 ) غزالي اين مسأله را چنين بيان ميکند: " در زنان شرارت و ضعف وجود دارد. ديپلماسي و خشونت چاره گر شرارت ( نابکاري ) است، مهرباني و ملايمت علاج ضعف و سستي." ( 67 )
 

زن یک آلت تناسلی متحرک محسوب میشه:

لا شک ان المرأة کلها عورة لغة و عرفا ...
اما الحرة البالغة فجمیع بدنها عورة ...
اما المرأة الحرة ، فجسدها عورة ...
منابع :
بحار الأنوار, ج 43, ص 92
وسائل الشیعة ج 27 ص 110، حدیث 33343
جواهر الکلام 8/164
نهایة الاحکام 1/365 ، علامه حلی »
المعتبر /153 و 154 ، محقق حلی »
الکافی /139 ، ابوالصلاح حلبی »
الفقه علی المذاهب الاربعة 1/192
کشف الرموز 1/ 141

زن از دید کتب مقدس، باید فرزند بزاید تا رستگار شود ! آری ... این زن است که مایه ی هلاکت انسان می شود ؛ این زن بود که آدم را فریب داد و باعث شدن انسان از بهشت رانده شود . زن حق ندارد چیزی را به کسی تعلیم دهد و ... ! این زن است که عورتت و مایه شرم مرد است و مرد بایستی‌ این عورتت را بپوشاند وگرنه دیوث است و به هشت نمی‌رود. این زن است که حتی صاحب بدن و سکسی شووالیتیت خود نیز نیست و حتی به بهشت رفتنش به رضایت شوهر دارد. این زن است که قیمی به نام مرد دارد و بایستی‌ از قیم خود اطاعت کند وگرنه مشت و لگد در انتظار اوست و حتی به بهانه ناموس پرستی میشود سرش را بورید و گذاشت روی سینه‌اش بدون اینکه قاتل قصاص شود

آری ... این زن است. حال و روز این زن در بین احکام ادیان سامی بسیار رقّت انگیز است و گریه دارد,

و این ما مردان هستیم که هر کدام در رحم یک زن به نام زیبا و دوست داشتنی مادر ۹ ماه میخوابیم و او ما را با هم به هر سو حمل می‌کند و با کوجکترین حرکت غیر عادی ما بند از بند دلش پاره میشود و هراسان نگران سلامتی ما میشود. این ما مردان هستیم که از بدن این زنان دوست داشتنی متولد شده ایم و به محض تولد ما را بر سینه خود میفشارد و اشک شوق میریزد و ما رو بوسه‌ باران می‌کند. و این ما مردان هستیم که در خانه همزادی به نام زیبا و مهربان خواهر داریم که هر وقت سرمان درد کند مثل پروانه به دور سر ما میگردند و چشم‌هایشان پر از اشک میشود و برای شفا ما با بغضی خفه دعا میکنند. و این ما مردان هستیم که مونس و همدردی به نام عاشقانه همسر داریم که هر شب در آغوش‌ عاشقانه شان به خواب می‌رویم و از شدت دوست داشتنشان ذوب می‌شویم. این ما مردان هستیم که نور چشمی به نام دختر داریم که با ورودمان به خانه سرشار از عشق و شادی میشوند و به دور پدر رقص شادی میکنند.

براستی ما کیستیم؟ مگر نه این است که جزیی از خون و گوشت و پوست و استخوان این زنان هستیم؟ تبعیض جنسی‌ و مذهبی‌ وحشتناکترین تبعیض رایج بین ما انسان هاست. به نام انسان و انسانیت نگاه جنسی‌ را در تمام زمینه‌ها محکوم کنیم و خود را از بند این اسارت کثیف و ذلت بار ادیان برهانیم. چه مرد باشید چه زن شر یادتون نره لطفا
پیشاپیش سپاس

د‌ن بهرامی

منابع:
58 ــ مشکات ،کتاب 1 بخش << وظايف زن و شوهر >> ، پاورقي شماره 140 .
59 ــ ابن کثير ، تفسير سوره نساء ، آيه 34 ، اين حديث بوسيله ابو داود و ابن ماجه هم نقل شده است .
60 ــ سيدقطب ، في طلال القرآن ، تفسير آيه 34 ، سوره نساء .
61 ــ انجمن هاي اسلامي استراليا، نشريه مناره ، 1980 ، ص 10 .
62 ــ سيد قطب ، في ظلال القرآن ، تفسير آيه 34 ، سوره نساء .
63 ــ البهي الخولي ، الاسلام و المراة ألمعاصرة ، دارالقلم ، کويت 1984 ، ص 105 .
64 ــ قرآن سوره نساء آيه 128 .
65 ــ صحيح بخاري ، ترجمه انگليسي ، بخش 7 ، حديث 134 .
66 ــ همان منبع ، حديث 130 و 131 .
67 ــ احياي علوم الدين ، غزالي ، دارالکتب علميه ، بيروت ، جلد 2 کتاب ادب النکاح ، ص 52 .
68 ــ قرآن سوره نساء ،آيه 3 .
69 ــ قرآن سوره نساء ،آية 129 .










۱۳۹۳ آبان ۲۷, سه‌شنبه

جایگاه و حقوق زن در ادیان سامی


مستحب بودن زندانی کردن زن در خانه‌ی خودش یا خانه‌ی شوهرش 
و زن نباید بدون نیاز از خانه خارج شود و نزد او هیچ مردی نرود
استحباب حبس المرأه فی بیتها او بیت زوجها، فلا تخرج لغیر حاجه 
و لایدخل احد من الرجال.(وسائل الشیعه/جلد 20/ 
ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب 24)
زن در دین مسیحیت:
« زن با سكوت، به كمال اطاعت تعلیم گیرد. و زن را اجازت نمی دهم كه تعلیم دهد یا بر شوهر مسلّط شود بلكه در سكوت بماند. زیرا كه آدم اوّل ساخته شد و بعد حوّا . و آدم فریب نخورد بلكه زن فریب خورده، در تقصیر گرفتار شد. اما به زاییدن رستگار خواهد شد، اگر در ایمان و محبّت و قدّوسیّت و تقوا ثابت بمانند. »
عهد جدید ، نامه اول پولوس به تیموتائوس 2 : 12 - 15

زن در دین یهودیت:
 و خداوند به زن فرمود: من رنج ترا افزون خواهم کرد. فرزندانت را با درد به دنيا خواهى آورد. بايد تمايلات شوهرت را تام و تمام ارضا کنى. اوست که سرور تو خواهد بود.
جنسيس سوره ٣ آيه ١٦

 
زن در اسلام:
زن یک آلت تناسلی متحرک محسوب میشه:

لا شک ان المرأة کلها عورة لغة و عرفا ...
اما الحرة البالغة فجمیع بدنها عورة ...
اما المرأة الحرة ، فجسدها عورة ...
منابع :
بحار الأنوار, ج 43, ص 92
وسائل الشیعة ج 27 ص 110، حدیث 33343
جواهر الکلام 8/164
نهایة الاحکام 1/365 ، علامه حلی »
المعتبر /153 و 154 ، محقق حلی »
الکافی /139 ، ابوالصلاح حلبی »
الفقه علی المذاهب الاربعة 1/192
کشف الرموز 1/ 141

زن حیوانیست برای آمیزش و ارضا جنسی‌ مرد:
فی عنایته تعالی فی خلق الأرض و ما علیها لینتفع بها النسان و منها تولد الحیوانات المختلفه... بعضها للاکل... و بعضها للرکوب و الزینه... و بعضها للحمل... و بعضها للتجمل و الراحه... و بعضها للنکاح... و بعضها للملابس و البیت و الاثاث
«و از عنایات الهی در خلقت زمین، تولد حیوانات مختلف است… که بعضی برای خوردن اند… و بعضی برای سوار شدن و زینت… و بعضی برای بار کشیدن… و بعضی برای تجمل و آسایش… و بعضی برای آمیزش… و بعضی برای تهیه ی پوشاک و خانه و اثاث…»
زنها به سبب ضعف عقولشان و جمود و انحصارشان بر ادراک جزئیات و رغبت آنها در زخارف دنیا، از روی حق و صدق، نزدیک است ملحق به حیوانات زبان بسته بشوند، چرا که اغلب، سیره آنها حکم چهار پایان را دارد ولی کساء و پوشش آنها به صورت انسان است، تا اینکه از مصاحبت با آنها و از برخوردشان تنفر حاصل نشود و در نکاح با آنها رغبت و میل حاصل شود و از این جهت در شرع مطهر، جانب و طرف مردان غلبه پیدا کرده است.
منبع : الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج7، ص: 137
اسفار اربعه7: 136 مکتبه مصطفوی

زن مملوک مرد است
اگر سجده کردن برای غیر خدا جایز بود، دستور میدادم تا زن در برابر شوهرش سجده کند. (فروع کافی، ج 5، ص 507)
مکارم الاخلاق طبرسی ص 616
الكافي، ج5، ص: 508
________________________________

زن از دید کتب مقدس، باید فرزند بزاید تا رستگار شود ! آری ... این زن است که مایه ی هلاکت انسان می شود ؛ این زن بود که آدم را فریب داد و باعث شدن انسان از بهشت رانده شود . زن حق ندارد چیزی را به کسی تعلیم دهد و ... ! این زن است که عورتت و مایه شرم مرد است و مرد بایستی‌ این عورتت را بپوشاند وگرنه دیوث است و به هشت نمی‌رود. این زن است که حتی صاحب بدن و سکسی شووالیتیت خود نیز نیست و حتی به بهشت رفتنش به رضایت شوهر دارد. این زن است که قیمی به نام مرد دارد و بایستی‌ از قیم خود اطاعت کند وگرنه مشت و لگد در انتظار اوست و حتی به بهانه ناموس پرستی میشود سرش را بورید و گذاشت روی سینه‌اش بدون اینکه قاتل قصاص شود

آری ... این زن است. حال و روز این زن در بین احکام ادیان سامی بسیار رقّت انگیز است و گریه دارد,

و این ما مردان هستیم که هر کدام در رحم یک زن به نام زیبا و دوست داشتنی مادر ۹ ماه میخوابیم و او ما را با هم به هر سو حمل می‌کند و با کوجکترین حرکت غیر عادی ما بند از بند دلش پاره میشود و هراسان نگران سلامتی ما میشود. این ما مردان هستیم که از بدن این زنان دوست داشتنی متولد شده ایم و به محض تولد ما را بر سینه خود میفشارد و اشک شوق میریزد و ما رو بوسه‌ باران می‌کند. و این ما مردان هستیم که در خانه همزادی به نام زیبا و مهربان خواهر داریم که هر وقت سرمان درد کند مثل پروانه به دور سر ما میگردند و چشم‌هایشان پر از اشک میشود و برای شفا ما با بغضی خفه دعا میکنند. و این ما مردان هستیم که مونس و همدردی به نام عاشقانه همسر داریم که هر شب در آغوش‌ عاشقانه شان به خواب می‌رویم و از شدت دوست داشتنشان ذوب می‌شویم. این ما مردان هستیم که نور چشمی به نام دختر داریم که با ورودمان به خانه سرشار از عشق و شادی میشوند و به دور پدر رقص شادی میکنند.

براستی ما کیستیم؟ مگر نه این است که جزیی از خون و گوشت و پوست و استخوان این زنان هستیم؟ تبعیض جنسی‌ و مذهبی‌ وحشتناکترین تبعیض رایج بین ما انسان هاست. به نام انسان و انسانیت نگاه جنسی‌ را در تمام زمینه‌ها محکوم کنیم و خود را از بند این اسارت کثیف و ذلت بار ادیان برهانیم. چه مرد باشید چه زن شر یادتون نره لطفا
پیشاپیش سپاس

د‌ن بهرامی

در اسلام مسئولیت رابطه جنسی و اشتباهات احتمالی‌ ان مستقیماً بر عهده زن است

 شرح عکس: نوشته روی شکم خانوم برهنه‌ فعال مدنی حقوق
بشر [در پاریس] در عکس: شرف تو اینجاست

 در اسلام مسئولیت رابطه جنسی و اشتباهات احتمالی‌ ناشی‌ از رابطه جنسی‌ بین زن و مرد مستقیماً بر عهده زن است. در  در اسلام قانون این است که زن با زیبایی و جذابیت جنسی خود اشتهای جنسی ‏مرد را تحریک می کند و این زن است که باید “نجیب” بماند تا مرد تحریک نشود و به او ‏تعرض نکند.



زن در اسلام یک آلت تناسلی متحرک محسوب میشه:


لا شک ان المرأة کلها عورة لغة و عرفا ...
 اما الحرة البالغة فجمیع بدنها عورة ...
اما المرأة الحرة ، فجسدها عورة ...

منابع :
بحار الأنوار, ج 43, ص 92
وسائل الشیعة ج 27 ص 110، حدیث 33343
جواهر الکلام 8/164
نهایة الاحکام 1/365 ، علامه حلی »
 المعتبر /153 و 154 ، محقق حلی »
 الکافی /139 ، ابوالصلاح حلبی »
الفقه علی المذاهب الاربعة 1/192

داخل پرانتز در اینجا اضافه کنم بدون کتاب هایی مثل جواهر الکلام چیزی از مذهب شیعه باقی‌ نخواهد ماند. کتاب هایی مثل جواهر الکتاب درست تدریسی طلبه‌ها و روحانیون در حوزه علمیه قم هستند و هیچ کس حق نداره این کتاب رو رد کنه حتی خود مراجعه تقلید بزرگ و صاحب نظر مثل خمینی و آیت الله سیستانی

اشاره به « عورت بودن بدن زن » در لسان اکثر فقهاء ، مثل « شهید اول ، مقداد سیوری ، شیخ طوسی ، قاضی ابن براج ، شهید ثانی ، محقق کرکی ، و ... » تصریح شده است .
منبع : مرحوم « فاضل آبی » در « کشف الرموز 1/ 141

کسانی‌ هم مثل « صاحب ریاض » و « صاحب جواهر » می گویند :« از نظر وجوب پوشش ، در حکم عورت اند. یعنی‌ اینکه در مورد موضوع حجاب زن بایستی‌ مثل یک عورت خود را بپوشاند. این دو « صاحب ریاض » و « صاحب جواهر »  نیز رد نکرده اند که عورت دانستن زن در موضوع حجاب اجماع مشهور فقهای شیعه و سنی‌ بوده اند و هستند

ملاصدرا زنان را جزء گروه حیوانات می داند و سپس می نویسد:
فی عنایته تعالی فی خلق الأرض و ما علیها لینتفع بها النسان و منها تولد الحیوانات المختلفه... بعضها للاکل... و بعضها للرکوب و الزینه... و بعضها للحمل... و بعضها للتجمل و الراحه... و بعضها للنکاح... و بعضها للملابس و البیت و الاثاث

«و از عنایات الهی در خلقت زمین، تولد حیوانات مختلف است… که بعضی برای خوردن اند… و بعضی برای سوار شدن و زینت… و بعضی برای بار کشیدن… و بعضی برای تجمل و آسایش… و بعضی برای آمیزش… و بعضی برای تهیه ی پوشاک و خانه و اثاث…»
منبع :   الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج7، ص: 137
اسفار اربعه7: 136 مکتبه مصطفوی

ملا صدرا این حرف‌ها رو از خود ش نمیزنه بلکه برای هر قسمتی‌ که نام میبره به آیه مربوطه قرآن اشاره میکنه:

و بَث فِیهـا مِنْ کل دَابـه بعضهـا للأکل[که بعضی برای خوردن اند] «و الانْعامَ خَلَقَها لَکمْ فِیها دِفْ ءُ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکلُونَ» (نحل:5)
بعضها للرکوب و الزینـه [بعضی برای سوار شدن و زینت] «وَ الْـخَیْلَ وَ الْـبِغالَ وَ الْـحَمِیـرَ لِتَـرْکبُـوها وَ زِیـنَه»(نحـل:8)
و بعضهـا للحمـل [بعضی برای بار کشیدن] «وَ تَحْمِـلُ أَثْقالَکـم اِلى بَلَد لَـم تَکونُـوا بالِغِیهِ إِلا بِـشِق الْأَنْفُسِ إِن رَبکـمْ لَرَوُف رَحِیمُ»(نحل:7)
و بعضها للتجمل و الراحه [بعضی برای تجمل و آسایش] «وَ لَکمْ فِیها جَمالُ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِیـنَ تَسْرَحُـون»(نحل:6)
بعضـهـا للنکـاح [بعضی برای آمیزش] «وَ اللهُ جَـعَلَ لَکمْ مِـنْ أَنْفُسِکـمْ أَزْواجاً »(نحل:72)
و بعضها للملابس و البیت و الأثاث [بعضی برای تهیه ی پوشاک و خانه و اثاث] «وَ جَعَلَ لَکمْ مِـن جُلُودِ الانْعامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفونَها یَوْمَ ظَعْنِکمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکم وَ مِن أَصوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشعارِها أَثاثـاً وَ مَتاعـاً إِلى حِیـنٍ»(نحـل:80)

ملاهادی سبزواری در توضیح جمله بالا میگه: :در ادراج و داخل کردن زن در سلک حیوانات، اشارة لطیفی وجود دارد، به این معنا که «زنها به سبب ضعف عقولشان و جمود و انحصارشان بر ادراک جزئیات و رغبت آنها در زخارف دنیا، از روی حق و صدق، نزدیک است ملحق به حیوانات زبان بسته بشوند، چرا که اغلب، سیره آنها حکم چهار پایان را دارد ولی کساء و پوشش آنها به صورت انسان است، تا اینکه از مصاحبت با آنها و از برخوردشان تنفر حاصل نشود و در نکاح با آنها رغبت و میل حاصل شود و از این جهت در شرع مطهر، جانب و طرف مردان غلبه پیدا کرده است

ملاهادی سبزواری، در شرح عبارت ملاصدرا درباره غلبه جزء نگری و ضعف عقل کل نگر در زنان و تمایل آنان به زیورها، کلمات مشهوری دارد. وی در اسرارالحکم نیز به ضعف قوای بدنی زنان اشاره می کند و دلیل مکلف شدن زنان، پیش از مردان را ضعف زن درعقل نظری می داند. به همین دلیل است که شارع دختر را در سنین پایین تر مکلف کرده است تا با رعایت اخلاق، عقل عملی در وی استکمال یابد و ضعف وی در ناحیه عقل نظری جبران شود. افزون بر این، تکلیف، لطفی از جانب خداوند است و چون ارکان و جوارح دختر ضعیف تر است و چون گیاهی لطیف زودتر پژمرده می شود، زودتر تکلیف شده است تا از این لطف محروم نماند.

در جای دیگه میبینیم که میگه:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ سُلَيْمَانَ‏ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ قَوْماً أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا رَأَيْنَا أُنَاساً يَسْجُدُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَوْ أَمَرْتُ أَحَداً أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدٍ لَأَمَرْتُ الْمَرْأَةَ أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا
اگر سجده کردن برای غیر خدا جایز بود، دستور میدادم تا زن در برابر شوهرش سجده کند. (فروع کافی، ج 5، ص 507)
مکارم الاخلاق طبرسی ص 616
الكافي، ج‏5، ص: 508

اسناد این حدیث هم هستند که زیاد هستند. فقط چند تا برای نمونه میذارم که کسی‌ بهونه‌ نداشته باشه:

سليمان بن خالد، أبو الربيع‏ الهلالي، مولاهم كوفي، مات في حياة أبي عبد الله، خرج مع زيد فقطعت إصبعه معه، و لم يخرج من أصحاب أبي‏
رجال الشيخ - الأبواب، ص: 216

جعفر عليه السلام غيره‏ سليمان بن خالد أبو الربيع‏ الهلالي كوفي مولاهم ق [جخ‏] خرج مع زيد فقطعت إصبعه، و لم يخرج من أصحاب أبي جعفر عليه السلام غيره، صاحب قرءان [قي‏]: خرج معه و أفلت، و في كتاب سعد أنه تاب من ذلك و رجع إلى الحق قبل موته، و رضي عنه أبو عبد الله عليه السلام بعد سخطه، و توجع لموته.
رجال ابن داود، ص: 460

سليمان بن خالد بن دهقان:
أبو الربيع الأقطع، كان قارئاً، فقهياً، وجهاً، روى‏ عن أبي جعفر و أبي عبد اللَّه (عليهما السّلام)، و خرج مع زيد، و لم يخرج معه من أصحاب أبي جعفر (عليه السّلام) غيره، فقطعت يده، و كان الذي قطعها يوسف بن عمر بنفسه، و مات في حياة الصادق (عليه السّلام)، فتوجّع لفقده، و دعا لولده و أوصى بهم أصحابه. و لسليمان كتاب رواه عنه: عبد اللَّه بن مسكان، رجال النجاشي
.قال حمدويه: سألت أبا الحسين أيّوب بن نوح بن درّاج النخعي عن سليمان بن خالد النخعي، أ ثقة هو؟ فقال: كما يكون الثقة،
رجال الكشّي «2962»

ثقة، و في كتاب سعد: أنّه خرج مع زيد فأفلت، فمنّ اللَّه عليه و تاب و رجع، الخلاصة
نقد الرجال، ج‏2، ص: 360

«مالك بن عطية الأحمسي»
أبو الحسين البجلي ثقة من أصحاب الصادق عليه السلام له كتاب روى عنه عبيس (النجاشي) روى عنه الحسن بن محبوب (الفهرست).
تأريخ الفقهاء و الرواة (المنتخب)، روضةالمتقين‏ج‏14، ص: 419

و ابن محبوب و مالك ثقتان سيجي‏ء ترجمتهما.
تأريخ الفقهاء و الرواة (المنتخب)، روضةالمتقين‏ج‏14، ص: 75

و يمكن القول بصحته لما ذكر، و لصحته، عن ابن محبوب و هو من أهل الإجماع‏
تأريخ الفقهاء و الرواة (المنتخب)، روضةالمتقين‏ج‏14، ص: 147

«قال نصر بن الصباح: أحمد بن محمد بن عيسى لا يروي عن ابن محبوب، من أجل أن أصحابنا يتهمون ابن محبوب في روايته عن أبي حمزة، ثم تاب أحمد بن محمد فرجع، قبل ما مات، و كان يروي عمن كان أصغر سنا منه‏
معجم رجال الحديث، ج‏3، ص: 88

المتوفى سنة (150)، و ذلك لما في الكشي من أن أحمد بن محمد تاب عن اتهامه فرجع قبل ما مات، و كان يروي عمن كان أصغر سنا من ابن محبوب، و يؤكد ذلك أن النجاشي صرح بذلك حيث قال في ترجمة أحمد بن محمد بن عيسى، قال الكشي: عن نصر بن الصباح: ما كان أحمد بن محمد بن عيسى يروي عن ابن محبوب من أجل أن أصحابنا يتهمون ابن محبوب في روايته عن أبي حمزة الثمالي‏
أحمد بن محمد أبي نصر البزنطي، ثقة، مولى السكوني (السكون)، له كتاب الجامع، روى عن أبي الحسن موسى.
رجال الشيخ - الأبواب، ص: 352

از اون بدتر قرآن زن را از نظر طبیعی مبتلا به بیماری سادیسم جنسی‌ میداند

... و اللاتى تخافون نشوزهن ...نسا ۳۴
 تفسیر این آیه ۳۴ نسا برگرفته از تفسیر نمونه:

زيرا: اولا: آيه ، مساءله تنبيه بدنى را در مورد افراد وظيفه نشناسى مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديـگـرى دربـاره آنـان مفيد واقع نشود، و اتفاقا اين موضوع تازه اى نيست كه منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانين دنيا هنگامى كه طرق مسالمت آميز براى وادار كردن افراد به انـجـام وظـيـفـه ، مؤ ثر واقع نشود، متوسل به خشونت مى شوند، نه تنها از طريق ضرب بـلكـه گـاهـى در مـوارد خـاصـى مـجـازاتـهـايـى شـديـدتـر از آن نـيـز قايل مى شوند كه تا سرحد اعدام پيش مى رود. ثالثا: روانكاوان امروز معتقدند كه جمعى از زنان داراى حالتى بنام تفسير ((مازوشيسم )) (آزارطـلبـى ) هـسـتـنـد و گـاه كه اين حالت در آنها تشديد مى شود تنها راه آرامش آنان تـنـبـيـه مـختصر بدنى است ، بنابر اين ممكن است ناظر به چنين افرادى باشد كه تنبيه خفيف بدنى در موارد آنان جنبه آرام بخشى دارد و يك نوع درمان روانى است . مـسلم است كه اگر يكى از اين مراحل مؤ ثر واقع شود و زن به انجام وظيفه خود اقدام كند مـرد حـق نـدارد بـهـانـه گـيـرى كـرده ، در صـدد آزار زن بـرآيـد، لذا بـه دنبال ايـن جـمـله مـى فـرمـايـد: ((اگـر آنـها اطاعت كنند به آنها تعدى نكنيد)) (فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا) آیه 34 سوره نساء- تفسیر نمونه

توضیح: البته اینجا منظورش از واژه‌های "مازوشيسم" و "آزارطـلبـى " سادیسم جنسیه و در مورد کلمه "نشوزهن" در آیه نسا ۳۴ بکار رفته.

یادم رفت در مورد آیه ٣٤ نسا اضافه کنم که:

در چه مواردی زن ناشزه می شود؟
1-عدم تمکین زن از شوهر
2-خارج شدن از خانه بدون اذن ورضایت شوهر.
3-پاک نکردن خود ازهر انچه باعث دور کردن شوهر از تمتعات ولذات می گردد.
4-ترک نظافت ویا ترک ارایش،اگر شوهر انرا طلب کند.

اگراز خانمی نشانه های نشوز ونافرمانی ظاهر شد،مثلا در حرف زدن وانجام کارها بسیار تند وخشن عمل کرد ویا با شوهر قهر کند ویا خدای نا خواسته به شوهر اهانت کند،شوهر باید اورا نصیحت کند.

اگر زن نصیحت شوهر(که در مسئله پیش گفته شد) را نشنود ویکی از کارهائی که باعث نشوز او را انجامدهد(مثلا بدوناذن شوهراز منزل خارج شود ویا خودرا برای استمتاعات شوهر مهیا نکند و..)در این صورت مرد میتوااند با اوقهر کند واز همخوابی با او دوری کند؛ یعنی یا در رختخواب به او پشت کند ویا اصلا نزد او نخوابد.

اگرزن با قهر کردن نیز دست از نافرمانی شوهر برنداشت ،مرد می تواند به اندازه ای که باعث تنبه و ترک نافرمانی او گردد ویرا تنبیه کند، ولی بیش از ان جایز نیست واگر باز هم زن تمکین نکرد میتوان تنبیه را بیشتر کند.البته به شرط اینکه قرمزوکبود،ویا موجب جراحت بدن او نشود.

امام:تحریر- کتاب نکاح ، القول فی النشوز، م،1
سیستانی:منهاج الصالحین؛ج3 م:353
فاضل:شرح تحریر الوسیله،کتاب نکاح ،ص468
مکارم: استفتائ.
http://makarem.ir/question/viewquestion.aspx?lid=0
عروه الوثقی ؛بحث نکاح؛ القل فی النشوز

در جای دیگه میبینیم که قرآن میگه:
و اِنِ امراةٌ خافت من بعلها نشوزاً اَو اعراضاً فلا جُناح علیها اَن یصلحا بینهما صلحاً والصلح خیرٌ
«اگر زنی از اعتراض شوهرش بیم داشته باشد، اشکالی ندارد با یکدیگر صلح کنند (پاره ای از حقوق را صرفنظر کنند) و صلح بهتر است!»
نساء آیه 128

"بعل" در زبان عربي به معناي رئيس و رب النوع و بت و صنم و مانند آن آمده است. در آيات قرآن هرگاه اين واژه به كار رفته مراد از آن شوهر و جفت زن است به جز در آيه 125 سوره صافات كه به معناي بت و صنم مي باشد. به عبارت دیگر زن باید به شوهرش مانند یک « خدا» احترام بگذارد و به گفته پیامبر اسلام(ص) زن برای شوهر در حد «سجده کردن» تواضع و کوچکی کند. به نظر طبري در تفسير كبير او، بعل در اين كاربرد واژه اي عربي از واژگان اهل يمن است كه به معنا ومفهوم رب و پروردگار وخدايگان است. از اين رو مي توان گفت كه معناي آن چندان تفاوتي با معناي مالك و صاحب كه در آرامي و يا سامي ريشه داشته نخواهد داشت؛ زيرا محققان براين باورند كه واژه بعل از ريشه سامي و يا آرامي است و در زبان وادبيات ايشان به معناي مالك و صاحب و پروردگار به كار مي رفته است. برخي ديگر براين باورند كه اقوام سامي به زميني كه داراي آب كافي بود و نيازي به آبياري نداشته و در آن زمين درختان ميوه خوبي به عمل مي آمد سرزمين بعل مي گفتند كه در حقيقت پروردگار و رب درختان و گياهان خود بوده و نيازي به آبياري آسماني (باران) يا زميني از راه نهر ندارد. از اين رو شوهر و جفت زن را بعل گفته اند كه در حقيقت خدايگان زن و پروردگار اوست و به نوعي مالكيت و سروري دارد. در كاربردهاي اقوام كهن براي بيان مفاهيمي مهم چون شوهر، احترام و بزرگي و سيادت و آقايي مطرح و مهم بوده است. از اين رو از واژگاني بهره گرفته مي شد كه در حد و اندازه پرستش بوده است.

در آخر یک چیز روک به خانوم‌ها بگم، اگر تساوی حقوق میخواهید بایستی‌ اولا بدونید که تساوی حقوق یعنی‌ مسئولیت بیشتر و زندگی‌ سختر برای خانوم ها، دوما بایستی‌ آستین‌ها رو بالا بزنید و برای حق خودتون بجنگید. اونهم با چند و دندون. این عکس رو عمدا گذاشتم تو پست و اگه خوب نگاه کنید پیامی که این عکس میده خیلی‌ بیشتر و عمیق‌تر از خود پسته

ببخشید زیاد نوشتم. امیدوارم از حوصله خواندن خارج نشه. همچنین لطفا شر یادتون نره. اصلا هم مهم نیست به نام کی‌ باشه.


د‌ن بهرامی


 در خبرها آمده که یک جوان عربستانی با نام حمزة كاشغري در پی ابراز عقیده درباره پیامبر اسلام در صفحه توئیتر خود در خطر مرگ قرار گرفته است. واقعا این چگونه آیینی است که کسی تنها به دلیل ابراز نظر خود باید کشته شود؟! شگفتا! واقعا ناراحت کننده و تاسف برانگیز است که در قرن بیست و یکم و در زمانه‌ای که بر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر، آزادی بیان و عقیده جزو ابتدایی ترین حقوق افراد محسوب میشود، هنوز شاهد نقض گسترده حقوق بشر در کشورهای اسلامی هستیم!

چرا چنین است؟ چرا کشورهای اسلامی همواره در صدر کشورهای ناقض حقوق بشر بوده اند؟ علت دین اسلام است. این دین تاکنون با قوانین ننگین ضد بشری خود موجب مرگ دهها هزار انسان شده است! بر طبق مبانی اسلامی و آیات صریح قرآنی، مسلمانان موظف هستند که افراد بدون کتاب را با زور شمشیر به اسلام بیاورند و افراد اهل کتاب هم بایستی به حاکم اسلامی جزیه (پول زور) بدهند. از آن طرف کسانی که مسلمان هستند، اگر از اسلام برگردند مرتد شناخته شده و باید کشته شوند! یعنی قتل و ترور در اسلام نه تنها جایز، که صراحتا به آن امر شده.


مگر حمزه کاشغری چه کرده است که باید کشته شود؟!

او این چند جمله را در آستانه سالگرد تولد محمد پیامبر مسلمانان، در صفحه توئیتر خود منتشر کرده است:

* در روز تولدت، خواهم گفت من آن شورشی در درون تو را دوست دارم، و از اين رو تو هميشه منبع الهام من بودي، و اينکه من آن هاله تقدس دور تو را دوست ندارم و برايت دعا نخواهم کرد.

*در روز تولدت، من به هرسو برگردم تو را خواهم يافت. و خواهم گفت من برخی چيزها در تو را دوست دارم و از برخی چيزهای تو بيزارم، و بسياری چيزها را درنمی يابم.

*در روز تولدت من در برابر تو خم نمی شوم، دست هايت را نمی بوسم. بلکه مثل يک آدم برابر با تو دست خواهم داد و به تو لبخند خواهم زد همانطور که تو به من لبخند خواهی زد. من با تو مثل يک دوست صحبت خواهم کرد نه بيشتر از آن.

میبینید که هیچ چیز خاصی هم نگفته است! حتی اگر به پیامبر اسلام فحش هم میداد دلیل بر این نیست که حتی ۱ ساعت زندان شود چه برسد به اینکه بخواهند او را بکشند! شرم آور است که بیش از ۲۰ هزار نفر مسلمان در یک صفحه فیسبوک عضو شده و خواهان مرگ او شده‌اند! البته چنین چیزی تعجب آور نیست، چرا که آنها به دین خود عمل میکنند!


اشکال از اصل آن دین است، اشکال از آنجاست که عده‌ای بدون فکر و اندیشه و کورکورانه پیرو چنین دینی شده‌اند!


حمزه پس از اینکه به مرگ تهدید میشود، از عربستان خارج شده و به مالزی پناه میبرد. اما دولتهای مالزی و عربستان همچون جانیان بین المللی بر ضد او با یکدیگر تبانی کرده و مالزی او را به عربستان برمیگرداند و عملا زمینه مرگ او را فراهم میکند! واقعا که ننگ بر دولت مالزی!

دولتهای مالزی و عربستان و دیگر دولتهای اسلامی همچون جمهوری اسلامی باید بدانند که دیگر عصر این تفکرات متحجرانه و اقدامات وحشیانه به سر آمده و آزادی‌خواهان جهان نمیتوانند چنین اعمال شنیع و غیر قابل توجیهی را بپذیرند!


آریو برزن‎